English    Türkçe    فارسی   

3
2865-2914

  • باز مرغی کان تردد را گذاشت ** زان نظر بر کند و بر صحرا گماشت 2865
  • شاد پر و بال او بخا له ** تا امام جمله آزادان شد او
  • هر که او را مقتدا سازد برست ** در مقام امن و آزادی نشست
  • زانک شاه حازمان آمد دلش ** تا گلستان و چمن شد منزلش
  • حزم ازو راضی و او راضی ز حزم ** این چنین کن گر کنی تدبیر و عزم
  • بارها در دام حرص افتاده‌ای ** حلق خود را در بریدن داده‌ای 2870
  • بازت آن تواب لطف آزاد کرد ** توبه پذرفت و شما را شاد کرد
  • گفت ان عدتم کذا عدنا کذا ** نحن زوجنا الفعال بالجزا
  • چونک جفتی را بر خود آورم ** آید آن را جفتش دوانه لاجرم
  • جفت کردیم این عمل را با اثر ** چون رسد جفتی رسد جفتی دگر
  • چون رباید غارتی از جفت شوی ** جفت می‌آید پس او شوی‌جوی 2875
  • بار دیگر سوی این دام آمدیت ** خاک اندر دیده‌ی توبه زدیت
  • بازتان تواب بگشاد از گره ** گفت هین بگریز روی این سو منه
  • باز چون پروانه‌ی نسیان رسید ** جانتان را جانب آتش کشید
  • کم کن ای پروانه نسیان و شکی ** در پر سوزیده بنگر تو یکی
  • چون رهیدی شکر آن باشد که هیچ ** سوی آن دانه نداری پیچ پیچ 2880
  • تا ترا چون شکر گویی بخشد او ** روزیی بی دام و بی خوف عدو
  • شکر آن نعمت که‌تان آزاد کرد ** نعمت حق را بباید یاد کرد
  • چند اندر رنجها و در بلا ** گفتی از دامم رها ده ای خدا
  • تا چنین خدمت کنم احسان کنم ** خاک اندر دیده‌ی شیطان زنم
  • حکایت نذر کردن سگان هر زمستان کی این تابستان چون بیاید خانه سازیم از بهر زمستان را
  • سگ زمستان جمع گردد استخوانش ** زخم سرما خرد گرداند چنانش 2885
  • کو بگوید کین قدر تن که منم ** خانه‌ای از سنگ باید کردنم
  • چونک تابستان بیاید من بچنگ ** بهر سرما خانه‌ای سازم ز سنگ
  • چونک تابستان بیاید از گشاد ** استخوانها پهن گردد پوست شاد
  • گوید او چون زفت بیند خویش را ** در کدامین خانه گنجم ای کیا
  • زفت گردد پا کشد در سایه‌ای ** کاهلی سیری غری خودرایه‌ای 2890
  • گویدش دل خانه‌ای ساز ای عمو ** گوید او در خانه کی گنجم بگو
  • استخوان حرص تو در وقت درد ** درهم آید خرد گردد در نورد
  • گویی از توبه بسازم خانه‌ای ** در زمستان باشدم استانه‌ای
  • چون بشد درد و شدت آن حرص زفت ** همچو سگ سودای خانه از تو رفت
  • شکر نعمت خوشتر از نعمت بود ** شکرباره کی سوی نعمت رود 2895
  • شکر جان نعمت و نعمت چو پوست ** ز آنک شکر آرد ترا تا کوی دوست
  • نعمت آرد غفلت و شکر انتباه ** صید نعمت کن بدام شکر شاه
  • نعمت شکرت کند پرچشم و میر ** تا کنی صد نعمت ایثار فقیر
  • سیر نوشی از طعام و نقل حق ** تا رود از تو شکم‌خواری و دق
  • منع کردن انبیا را از نصیحت کردن و حجت آوردن جبریانه
  • قوم گفتند ای نصوحان بس بود ** اینچ گفتید ار درین ده کس بود 2900
  • قفل بر دلهای ما بنهاد حق ** کس نداند برد بر خالق سبق
  • نقش ما این کرد آن تصویرگر ** این نخواهد شد بگفت و گو دگر
  • سنگ را صد سال گویی لعل شو ** کهنه را صد سال گویی باش نو
  • خاک را گویی صفات آب گیر ** آب را گویی عسل شو یا که شیر
  • خالق افلاک او و افلاکیان ** خالق آب و تراب و خاکیان 2905
  • آسمان را داد دوران و صفا ** آب و گل را تیره رویی و نما
  • کی تواند آسمان دردی گزید ** کی تواند آب و گل صفوت خرید
  • قسمتی کردست هر یک را رهی ** کی کهی گردد بجهدی چون کهی
  • جواب انبیا علیهم السلام مر جبریان را
  • انبیا گفتند کاری آفرید ** وصفهایی که نتان زان سر کشید
  • و آفرید او وصفهای عارضی ** که کسی مبغوض می‌گردد رضی 2910
  • سنگ را گویی که زر شو بیهده‌ست ** مس را گویی که زر شو راه هست
  • ریگ را گویی که گل شو عاجزست ** خاک را گویی که گل شو جایزست
  • رنجها دادست کان را چاره نیست ** آن بمثل لنگی و فطس و عمیست
  • رنجها دادست کان را چاره هست ** آن بمثل لقوه و درد سرست