English    Türkçe    فارسی   

3
2995-3044

  • لاجرم حق هر دو مسجد آفرید ** دوزخ آنها را و اینها را مزید 2995
  • ساخت موسی قدس در باب صغیر ** تا فرود آرند سر قوم زحیر
  • زآنک جباران بدند و سرفراز ** دوزخ آن باب صغیرست و نیاز
  • بیان آنک حق تعالی صورت ملوک را سبب مسخر کردن جباران کی مسخر حق نباشند ساخته است چنانک موسی علیه السلام باب صغیر ساخت بر ربض قدس جهت رکوع جباران بنی اسرائیل وقت در آمدن کی ادخلوا الباب سجدا و قولوا حطة
  • آنچنانک حق ز گوشت و استخوان ** از شهان باب صغیری ساخت هان
  • اهل دنیا سجده‌ی ایشان کنند ** چونک سجده‌ی کبریا را دشمنند
  • ساخت سرگین‌دانکی محرابشان ** نام آن محراب میر و پهلوان 3000
  • لایق این حضرت پاکی نه‌اید ** نیشکر پاکان شما خالی‌نیید
  • آن سگان را این خسان خاضع شوند ** شیر را عارست کو را بگروند
  • گربه باشد شحنه هر موش‌خو ** موش که بود تا ز شیران ترسد او
  • خوف ایشان از کلاب حق بود ** خوفشان کی ز آفتاب حق بود
  • ربی الاعلاست ورد آن مهان ** رب ادنی درخور این ابلهان 3005
  • موش کی ترسد ز شیران مصاف ** بلک آن آهوتگان مشک‌ناف
  • رو به پیش کاسه‌لیس ای دیگ‌لیس ** توش خداوند و ولی نعمت نویس
  • بس کن ار شرحی بگویم دور دست ** خشم گیرد میر و هم داند که هست
  • حاصل این آمد که بد کن ای کریم ** با لیمان تا نهد گردن لیم
  • با لیم نفس چون احسان کند ** چون لیمان نفس بد کفران کند 3010
  • زین سبب بد که اهل محنت شاکرند ** اهل نعمت طاغیند و ماکرند
  • هست طاغی بگلر زرین‌قبا ** هست شاکر خسته‌ی صاحب‌عبا
  • شکر کی روید ز املاک و نعم ** شکر می‌روید ز بلوی و سقم
  • قصه عشق صوفی بر سفره‌ی تهی
  • صوفیی بر میخ روزی سفره دید ** چرخ می‌زد جامه‌ها را می‌درید
  • بانگ می‌زد نک نوای بی‌نوا ** قحطها و دردها را نک دوا 3015
  • چونک دود و شور او بسیار شد ** هر که صوفی بود با او یار شد
  • کخ‌کخی و های و هویی می‌زدند ** تای چندی مست و بی‌خود می‌شدند
  • بوالفضولی گفت صوفی را که چیست ** سفره‌ای آویخته وز نان تهیست
  • گفت رو رو نقش بی‌معنیستی ** تو بجو هستی که عاشق نیستی
  • عشق نان بی نان غذای عاشق است ** بند هستی نیست هر کو صادقست 3020
  • عاشقان را کار نبود با وجود ** عاشقان را هست بی سرمایه سود
  • بال نه و گرد عالم می‌پرند ** دست نه و گو ز میدان می‌برند
  • آن فقیری کو ز معنی بوی یافت ** دست ببریده همی زنبیل بافت
  • عاشقان اندر عدم خیمه زدند ** چون عدم یک‌رنگ و نفس واحدند
  • شیرخواره کی شناسد ذوق لوت ** مر پری را بوی باشد لوت و پوت 3025
  • آدمی کی بو برد از بوی او ** چونک خوی اوست ضد خوی او
  • یابد از بو آن پری بوی‌کش ** تو نیابی آن ز صد من لوت خوش
  • پیش قبطی خون بود آن آب نیل ** آب باشد پیش سبطی جمیل
  • جاده باشد بحر ز اسرائیلیان ** غرقه گه باشد ز فرعون عوان
  • مخصوص بودن یعقوب علیه السلام به چشیدن جام حق از روی یوسف و کشیدن بوی حق از بوی یوسف و حرمان برادران و غیر هم ازین هر دو
  • آنچ یعقوب از رخ یوسف بدید ** خاص او بد آن به اخوان کی رسید 3030
  • این ز عشقش خویش در چه می‌کند ** و آن بکین از بهر او چه می‌کند
  • سفره‌ی او پیش این از نان تهیست ** پیش یعقوبست پر کو مشتهیست
  • روی ناشسته نبیند روی حور ** لا صلوة گفت الا بالطهور
  • عشق باشد لوت و پوت جانها ** جوع ازین رویست قوت جانها
  • جوع یوسف بود آن یعقوب را ** بوی نانش می‌رسید از دور جا 3035
  • آنک بستد پیرهن را می‌شتافت ** بوی پیراهان یوسف می‌نیافت
  • و آنک صد فرسنگ زان سو بود او ** چونک بد یعقوب می‌بویید بو
  • ای بسا عالم ز دانش بی‌نصیب ** حافظ علمست آنکس نه حبیب
  • مستمع از وی همی‌یابد مشام ** گرچه باشد مستمع از جنس عام
  • زانک پیراهان بدستش عاریه‌ست ** چون بدست آن نخاسی جاریه‌ست 3040
  • جاریه پیش نخاسی سرسریست ** در کف او از برای مشتریست
  • قسمت حقست روزی دادنی ** هر یکی را سوی دیگر راه نی
  • یک خیال نیک باغ آن شده ** یک خیال زشت راه این زده
  • آن خدایی کز خیالی باغ ساخت ** وز خیالی دوزخ و جای گداخت