English    Türkçe    فارسی   

3
3074-3123

  • ذره ذره گر شود مفتاحها ** این گشایش نیست جز از کبریا
  • چون فراموشت شود تدبیر خویش ** یابی آن بخت جوان از پیر خویش 3075
  • چون فراموش خودی یادت کنند ** بنده گشتی آنگه آزادت کنند
  • نومید شدن انبیا از قبول و پذیرای منکران قوله حتی اذا استیاس الرسل
  • انبیا گفتند با خاطر که چند ** می‌دهیم این را و آن را وعظ و پند
  • چند کوبیم آهن سردی ز غی ** در دمیدن در قفض هین تا بکی
  • جنبش خلق از قضا و وعده است ** تیزی دندان ز سوز معده است
  • نفس اول راند بر نفس دوم ** ماهی از سر گنده باشد نه ز دم 3080
  • لیک هم می‌دان و خر می‌ران چو تیر ** چونک بلغ گفت حق شد ناگزیر
  • تو نمی‌دانی کزین دو کیستی ** جهد کن چندانک بینی چیستی
  • چون نهی بر پشت کشتی بار را ** بر توکل می‌کنی آن کار را
  • تو نمی‌دانی که از هر دو کیی ** غرقه‌ای اندر سفر یا ناجیی
  • گر بگویی تا ندانم من کیم ** بر نخواهم تاخت در کشتی و یم 3085
  • من درین ره ناجیم یا غرقه‌ام ** کشف گردان کز کدامین فرقه‌ام
  • من نخواهم رفت این ره با گمان ** بر امید خشک همچون دیگران
  • هیچ بازرگانیی ناید ز تو ** زانک در غیبست سر این دو رو
  • تاجر ترسنده‌طبع شیشه‌جان ** در طلب نه سود دارد نه زیان
  • بل زیان دارد که محرومست و خوار ** نور او یابد که باشد شعله‌خوار 3090
  • چونک بر بوکست جمله کارها ** کار دین اولی کزین یابی رها
  • نیست دستوری بدینجا قرع باب ** جز امید الله اعلم بالصواب
  • بیان آنک ایمان مقلد خوفست و رجا
  • داعی هر پیشه اومیدست و بوک ** گرچه گردنشان ز کوشش شد چو دوک
  • بامدادان چون سوی دکان رود ** بر امید و بوک روزی می‌دود
  • بوک روزی نبودت چون می‌روی ** خوف حرمان هست تو چونی قوی 3095
  • خوف حرمان ازل در کسب لوت ** چون نکردت سست اندر جست و جوت
  • گویی گرچه خوف حرمان هست پیش ** هست اندر کاهلی این خوف بیش
  • هست در کوشش امیدم بیشتر ** دارم اندر کاهلی افزون خطر
  • پس چرا در کار دین ای بدگمان ** دامنت می‌گیرد این خوف زیان
  • یا ندیدی کاهل این بازار ما ** در چه سودند انبیا و اولیا 3100
  • زین دکان رفتن چه کانشان رو نمود ** اندرین بازار چون بستند سود
  • آتش آن را رام چون خلخال شد ** بحر آن را رام شد حمال شد
  • آهن آن را رام شد چون موم شد ** باد آن را بنده و محکوم شد
  • بیان آنک رسول علیه السلام فرمود ان لله تعالی اولیاء اخفیاء
  • قوم دیگر سخت پنهان می‌روند ** شهره‌ی خلقان ظاهر کی شوند
  • این همه دارند و چشم هیچ کس ** بر نیفتد بر کیاشان یک نفس 3105
  • هم کرامتشان هم ایشان در حرم ** نامشان را نشنوند ابدال هم
  • یا نمی‌دانی کرمهای خدا ** کو ترا می‌خواند آن سو که بیا
  • شش جهت عالم همه اکرام اوست ** هر طرف که بنگری اعلام اوست
  • چون کریمی گویدت آتش در آ ** اندر آ زود و مگو سوزد مرا
  • حکایت مندیل در تنور پر آتش انداختن انس رضی الله عنه و ناسوختن
  • از انس فرزند مالک آمدست ** که به مهمانی او شخصی شدست 3110
  • او حکایت کرد کز بعد طعام ** دید انس دستارخوان را زردفام
  • چرکن و آلوده گفت ای خادمه ** اندر افکن در تنورش یک‌دمه
  • در تنور پر ز آتش در فکند ** آن زمان دستارخوان را هوشمند
  • جمله مهمانان در آن حیران شدند ** انتظار دود کندوری بدند
  • بعد یکساعت بر آورد از تنور ** پاک و اسپید و از آن اوساخ دور 3115
  • قوم گفتند ای صحابی عزیز ** چون نسوزید و منقی گشت نیز
  • گفت زانک مصطفی دست و دهان ** بس بمالید اندرین دستارخوان
  • ای دل ترسنده از نار و عذاب ** با چنان دست و لبی کن اقتراب
  • چون جمادی را چنین تشریف داد ** جان عاشق را چه‌ها خواهد گشاد
  • مر کلوخ کعبه را چون قبله کرد ** خاک مردان باش ای جان در نبرد 3120
  • بعد از آن گفتند با آن خادمه ** تو نگویی حال خود با این همه
  • چون فکندی زود آن از گفت وی ** گیرم او بردست در اسرار پی
  • این‌چنین دستارخوان قیمتی ** چون فکندی اندر آتش ای ستی