English    Türkçe    فارسی   

3
3102-3151

  • آتش آن را رام چون خلخال شد ** بحر آن را رام شد حمال شد
  • آهن آن را رام شد چون موم شد ** باد آن را بنده و محکوم شد
  • بیان آنک رسول علیه السلام فرمود ان لله تعالی اولیاء اخفیاء
  • قوم دیگر سخت پنهان می‌روند ** شهره‌ی خلقان ظاهر کی شوند
  • این همه دارند و چشم هیچ کس ** بر نیفتد بر کیاشان یک نفس 3105
  • هم کرامتشان هم ایشان در حرم ** نامشان را نشنوند ابدال هم
  • یا نمی‌دانی کرمهای خدا ** کو ترا می‌خواند آن سو که بیا
  • شش جهت عالم همه اکرام اوست ** هر طرف که بنگری اعلام اوست
  • چون کریمی گویدت آتش در آ ** اندر آ زود و مگو سوزد مرا
  • حکایت مندیل در تنور پر آتش انداختن انس رضی الله عنه و ناسوختن
  • از انس فرزند مالک آمدست ** که به مهمانی او شخصی شدست 3110
  • او حکایت کرد کز بعد طعام ** دید انس دستارخوان را زردفام
  • چرکن و آلوده گفت ای خادمه ** اندر افکن در تنورش یک‌دمه
  • در تنور پر ز آتش در فکند ** آن زمان دستارخوان را هوشمند
  • جمله مهمانان در آن حیران شدند ** انتظار دود کندوری بدند
  • بعد یکساعت بر آورد از تنور ** پاک و اسپید و از آن اوساخ دور 3115
  • قوم گفتند ای صحابی عزیز ** چون نسوزید و منقی گشت نیز
  • گفت زانک مصطفی دست و دهان ** بس بمالید اندرین دستارخوان
  • ای دل ترسنده از نار و عذاب ** با چنان دست و لبی کن اقتراب
  • چون جمادی را چنین تشریف داد ** جان عاشق را چه‌ها خواهد گشاد
  • مر کلوخ کعبه را چون قبله کرد ** خاک مردان باش ای جان در نبرد 3120
  • بعد از آن گفتند با آن خادمه ** تو نگویی حال خود با این همه
  • چون فکندی زود آن از گفت وی ** گیرم او بردست در اسرار پی
  • این‌چنین دستارخوان قیمتی ** چون فکندی اندر آتش ای ستی
  • گفت دارم بر کریمان اعتماد ** نیستم ز اکرام ایشان ناامید
  • میزری چه بود اگر او گویدم ** در رو اندر عین آتش بی ندم 3125
  • اندر افتم از کمال اعتماد ** از عباد الله دارم بس امید
  • سر در اندازم نه این دستارخوان ** ز اعتماد هر کریم رازدان
  • ای برادر خود برین اکسیر زن ** کم نباید صدق مرد از صدق زن
  • آن دل مردی که از زن کم بود ** آن دلی باشد که کم ز اشکم بود
  • قصه‌ی فریاد رسیدن رسول علیه السلام کاروان عرب را کی از تشنگی و بی‌آبی در مانده بودند و دل بر مرگ نهاده شتران و خلق زبان برون انداخته
  • اندر آن وادی گروهی از عرب ** خشک شد از قحط بارانشان قرب 3130
  • در میان آن بیابان مانده ** کاروانی مرگ خود بر خوانده
  • ناگهانی آن مغیث هر دو کون ** مصطفی پیدا شد از ره بهر عون
  • دید آنجا کاروانی بس بزرگ ** بر تف ریگ و ره صعب و سترگ
  • اشترانشان را زبان آویخته ** خلق اندر ریگ هر سو ریخته
  • رحمش آمد گفت هین زوتر روید ** چند یاری سوی آن کثبان دوید 3135
  • گر سیاهی بر شتر مشک آورد ** سوی میر خود به زودی می‌برد
  • آن شتربان سیه را با شتر ** سوی من آرید با فرمان مر
  • سوی کثبان آمدند آن طالبان ** بعد یکساعت بدیدند آنچنان
  • بنده‌ای می‌شد سیه با اشتری ** راویه پر آب چون هدیه‌بری
  • پس بدو گفتند می‌خواند ترا ** این طرف فخر البشر خیر الوری 3140
  • گفت من نشناسم او را کیست او ** گفت او آن ماه‌روی قندخو
  • نوعها تعریف کردندش که هست ** گفت مانا او مگر آن شاعرست
  • که گروهی را زبون کرد او بسحر ** من نیایم جانب او نیم شبر
  • کش‌کشانش آوریدند آن طرف ** او فغان برداشت در تشنیع و تف
  • چون کشیدندش به پیش آن عزیز ** گفت نوشید آب و بردارید نیز 3145
  • جمله را زان مشک او سیراب کرد ** اشتران و هر کسی زان آب خورد
  • راویه پر کرد و مشک از مشک او ** ابر گردون خیره ماند از رشک او
  • این کسی دیدست کز یک راویه ** سرد گردد سوز چندان هاویه
  • این کسی دیدست کز یک مشک آب ** گشت چندین مشک پر بی اضطراب
  • مشک خود روپوش بود و موج فضل ** می‌رسید از امر او از بحر اصل 3150
  • آب از جوشش همی‌گردد هوا ** و آن هوا گردد ز سردی آبها