English    Türkçe    فارسی   

3
3191-3240

  • جان‌شناسان از عددها فارغ‌اند ** غرقه‌ی دریای بی‌چونند و چند
  • جان شو و از راه جان جان را شناس ** یار بینش شو نه فرزند قیاس
  • چون ملک با عقل یک سررشته‌اند ** بهر حکمت را دو صورت گشته‌اند
  • آن ملک چون مرغ بال و پر گرفت ** وین خرد بگذاشت پر و فر گرفت
  • لاجرم هر دو مناصر آمدند ** هر دو خوش رو پشت همدیگر شدند 3195
  • هم ملک هم عقل حق را واجدی ** هر دو آدم را معین و ساجدی
  • نفس و شیطان بوده ز اول واحدی ** بوده آدم را عدو و حاسدی
  • آنک آدم را بدن دید او رمید ** و آنک نور متمن دید او خمید
  • آن دو دیده‌روشنان بودند ازین ** وین دو را دیده ندیده غیر طین
  • این بیان اکنون چو خر بر یخ بماند ** چون نشاید بر جهود انجیل خواند 3200
  • کی توان با شیعه گفتن از عمر ** کی توان بربط زدن در پیش کر
  • لیک گر در ده به گوشه یک کسست ** های هویی که برآوردم بسست
  • مستحق شرح را سنگ و کلوخ ** ناطقی گردد مشرح با رسوخ
  • بیان آنک حق تعالی هرچه داد و آفرید از سماوات و ارضین و اعیان و اعراض همه باستدعاء حاجت آفرید خود را محتاج چیزی باید کردن تا بدهد کی امن یجیب المضطر اذا دعاه اضطرار گواه استحقاقست
  • آن نیاز مریمی بودست و درد ** که چنان طفلی سخن آغاز کرد
  • جزو او بی او برای او بگفت ** جزو جزوت گفت دارد در نهفت 3205
  • دست و پا شاهد شوندت ای رهی ** منکری را چند دست و پا نهی
  • ور نباشی مستحق شرح و گفت ** ناطقه‌ی ناطق ترا دید و بخفت
  • هر چه رویید از پی محتاج رست ** تا بیابد طالبی چیزی که جست
  • حق تعالی گر سماوات آفرید ** از برای دفع حاجات آفرید
  • هر کجا دردی دوا آنجا رود ** هر کجا فقری نوا آنجا رود 3210
  • هر کجا مشکل جواب آنجا رود ** هر کجا کشتیست آب آنجا رود
  • آب کم جو تشنگی آور بدست ** تا بجوشد آب از بالا و پست
  • تا نزاید طفلک نازک گلو ** کی روان گردد ز پستان شیر او
  • رو بدین بالا و پستیها بدو ** تا شوی تشنه و حرارت را گرو
  • بعد از آن بانگ زنبور هوا ** بانگ آب جو بنوشی ای کیا 3215
  • حاجت تو کم نباشد از حشیش ** آب را گیری سوی او می‌کشیش
  • گوش گیری آب را تو می‌کشی ** سوی زرع خشک تا یابد خوشی
  • زرع جان را کش جواهر مضمرست ** ابر رحمت پر ز آب کوثرست
  • تا سقاهم ربهم آید خطاب ** تشنه باش الله اعلم بالصواب
  • آمدن آن زن کافر با طفل شیرخواره به نزدیک مصطفی علیه السلام و ناطق شدن عیسی‌وار به معجزات رسول صلی الله علیه و سلم
  • هم از آن ده یک زنی از کافران ** سوی پیغامبر دوان شد ز امتحان 3220
  • پیش پیغامبر در آمد با خمار ** کودکی دو ماه زن را بر کنار
  • گفت کودک سلم الله علیک ** یا رسول الله قد جنا الیک
  • مادرش از خشم گفتش هی خموش ** کیت افکند این شهادت را بگوش
  • این کیت آموخت ای طفل صغیر ** که زبانت گشت در طفلی جریر
  • گفت حق آموخت آنگه جبرئیل ** در بیان با جبرئیلم من رسیل 3225
  • گفت کو گفتا که بالای سرت ** می‌نبینی کن به بالا منظرت
  • ایستاده بر سر تو جبرئیل ** مر مرا گشته به صد گونه دلیل
  • گفت می‌بینی تو گفتا که بلی ** بر سرت تابان چو بدری کاملی
  • می‌بیاموزد مرا وصف رسول ** زان علوم می‌رهاند زین سفول
  • پس رسولش گفت ای طفل رضیع ** چیست نامت باز گو و شو مطیع 3230
  • گفت نامم پیش حق عبدالعزیز ** عبد عزی پیش این یک مشت حیز
  • من ز عزی پاک و بیزار و بری ** حق آنک دادت این پیغامبری
  • کودک دو ماهه همچون ماه بدر ** درس بالغ گفته چون اصحاب صدر
  • پس حنوط آن دم ز جنت در رسید ** تا دماغ طفل و مادر بو کشید
  • هر دو می‌گفتند کز خوف سقوط ** جان سپردن به برین بوی حنوط 3235
  • آن کسی را کش معرف حق بود ** جامد و نامیش صد صدق زند
  • آنکسی را کش خدا حافظ بود ** مرغ و ماهی مر ورا حارس شود
  • ربودن عقاب موزه‌ی مصطفی علیه السلام و بردن بر هوا و نگون کردن و از موزه مار سیاه فرو افتادن
  • اندرین بودند کواز صلا ** مصطفی بشنید از سوی علا
  • خواست آبی و وضو را تازه کرد ** دست و رو را شست او زان آب سرد
  • هر دو پا شست و به موزه کرد رای ** موزه را بربود یک موزه‌ربای 3240