English    Türkçe    فارسی   

3
3237-3286

  • آنکسی را کش خدا حافظ بود ** مرغ و ماهی مر ورا حارس شود
  • ربودن عقاب موزه‌ی مصطفی علیه السلام و بردن بر هوا و نگون کردن و از موزه مار سیاه فرو افتادن
  • اندرین بودند کواز صلا ** مصطفی بشنید از سوی علا
  • خواست آبی و وضو را تازه کرد ** دست و رو را شست او زان آب سرد
  • هر دو پا شست و به موزه کرد رای ** موزه را بربود یک موزه‌ربای 3240
  • دست سوی موزه برد آن خوش‌خطاب ** موزه را بربود از دستش عقاب
  • موزه را اندر هوا برد او چو باد ** پس نگون کرد و از آن ماری فتاد
  • در فتاد از موزه یک مار سیاه ** زان عنایت شد عقابش نیکخواه
  • پس عقاب آن موزه را آورد باز ** گفت هین بستان و رو سوی نماز
  • از ضرورت کردم این گستاخیی ** من ز ادب دارم شکسته‌شاخیی 3245
  • وای کو گستاخ پایی می‌نهد ** بی ضرورت کش هوا فتوی دهد
  • پس رسولش شکر کرد و گفت ما ** این جفا دیدیم و بود این خود وفا
  • موزه بربودی و من درهم شدم ** تو غمم بردی و من در غم شدم
  • گرچه هر غیبی خدا ما را نمود ** دل در آن لحظه به خود مشغول بود
  • گفت دور از تو که غفلت در تو رست ** دیدنم آن غیب را هم عکس تست 3250
  • مار در موزه ببینم بر هوا ** نیست از من عکس تست ای مصطفی
  • عکس نورانی همه روشن بود ** عکس ظلمانی همه گلخن بود
  • عکس عبدالله همه نوری بود ** عکس بیگانه همه کوری بود
  • عکس هر کس را بدان ای جان ببین ** پهلوی جنسی که خواهی می‌نشین
  • وجه عبرت گرفتن ازین حکایت و یقین دانستن کی ان مع العسر یسرا
  • عبرتست آن قصه ای جان مر ترا ** تا که راضی باشی در حکم خدا 3255
  • تا که زیرک باشی و نیکوگمان ** چون ببینی واقعه‌ی بد ناگهان
  • دیگران گردند زرد از بیم آن ** تو چو گل خندان گه سود و زیان
  • زانک گل گر برگ برگش می‌کنی ** خنده نگذارد نگردد منثنی
  • گوید از خاری چرا افتم بغم ** خنده را من خود ز خار آورده‌ام
  • هرچه از تو یاوه گردد از قضا ** تو یقین دان که خریدت از بلا 3260
  • ما التصوف قال وجدان الفرح ** فی الفاد عند اتیان الترح
  • آن عقابش را عقابی دان که او ** در ربود آن موزه را زان نیک‌خو
  • تا رهاند پاش را از زخم مار ** ای خنک عقلی که باشد بی غبار
  • گفت لا تاسوا علی ما فاتکم ** ان اتی السرحان واردی شاتکم
  • کان بلا دفع بلاهای بزرگ ** و آن زیان منع زیانهای سترگ 3265
  • استدعاء آن مرد از موسی زبان بهایم با طیور
  • گفت موسی را یکی مرد جوان ** که بیاموزم زبان جانوران
  • تا بود کز بانگ حیوانات و دد ** عبرتی حاصل کنم در دین خود
  • چون زبانهای بنی آدم همه ** در پی آبست و نان و دمدمه
  • بوک حیوانات را دردی دگر ** باشد از تدبیر هنگام گذر
  • گفت موسی رو گذر کن زین هوس ** کین خطر دارد بسی در پیش و پس 3270
  • عبرت و بیداری از یزدان طلب ** نه از کتاب و از مقال و حرف و لب
  • گرم‌تر شد مرد زان منعش که کرد ** گرم‌تر گردد همی از منع مرد
  • گفت ای موسی چو نور تو بتافت ** هر چه چیزی بود چیزی از تو یافت
  • مر مرا محروم کردن زین مراد ** لایق لطفت نباشد ای جواد
  • این زمان قایم مقام حق توی ** یاس باشد گر مرا مانع شوی 3275
  • گفت موسی یا رب این مرد سلیم ** سخره کردستش مگر دیو رجیم
  • گر بیاموزم زیان‌کارش بود ** ور نیاموزم دلش بد می‌شود
  • گفت ای موسی بیاموزش که ما ** رد نکردیم از کرم هرگز دعا
  • گفت یا رب او پشیمانی خورد ** دست خاید جامه‌ها را بر درد
  • نیست قدرت هر کسی را سازوار ** عجز بهتر مایه‌ی پرهیزکار 3280
  • فقر ازین رو فخر آمد جاودان ** که به تقوی ماند دست نارسان
  • زان غنا و زان غنی مردود شد ** که ز قدرت صبرها بدرود شد
  • آدمی را عجز و فقر آمد امان ** از بلای نفس پر حرص و غمان
  • آن غم آمد ز آرزوهای فضول ** که بدان خو کرده است آن صید غول
  • آرزوی گل بود گل‌خواره را ** گلشکر نگوارد آن بیچاره را 3285
  • وحی آمدن از حق تعالی به موسی کی بیاموزش چیزی کی استدعا کند یا بعضی از آن
  • گفت یزدان تو بده بایست او ** برگشا در اختیار آن دست او