English    Türkçe    فارسی   

3
3413-3462

  • گفت یا رب تا به صد سال و فزون ** این چنینم ده بریز از من تو خون
  • اندر آن باغ او چو آمد پیش پیش ** دید در وی جمله فرزندان خویش
  • گفت از من کم شد از تو گم نشد ** بی دو چشم غیب کس مردم نشد 3415
  • تو نکردی فصد و از بینی دوید ** خون افزون تا ز تب جانت رهید
  • مغز هر میوه بهست از پوستش ** پوست دان تن را و مغز آن دوستش
  • مغز نغزی دارد آخر آدمی ** یکدمی آن را طلب گر زان دمی
  • در آمدن حمزه رضی الله عنه در جنگ بی زره
  • اندر آخر حمزه چون در صف شدی ** بی زره سرمست در غزو آمدی
  • سینه باز و تن برهنه پیش پیش ** در فکندی در صف شمشیر خویش 3420
  • خلق پرسیدند کای عم رسول ** ای هزبر صف‌شکن شاه فحول
  • نه تو لا تلقوا بایدیکم الی ** تهلکه خواندی ز پیغام خدا
  • پس چرا تو خویش را در تهلکه ** می در اندازی چنین در معرکه
  • چون جوان بودی و زفت و سخت‌زه ** تو نمی‌رفتی سوی صف بی زره
  • چون شدی پیر و ضعیف و منحنی ** پرده‌های لا ابالی می‌زنی 3425
  • لا ابالی‌وار با تیغ و سنان ** می‌نمایی دار و گیر و امتحان
  • تیغ حرمت می‌ندارد پیر را ** کی بود تمییز تیغ و تیر را
  • زین نسق غمخوارگان بی‌خبر ** پند می‌دادند او را از غیر
  • جواب حمزه مر خلق را
  • گفت حمزه چونک بودم من جوان ** مرگ می‌دیدم وداع این جهان
  • سوی مردن کس برغبت کی رود ** پیش اژدرها برهنه کی شود 3430
  • لیک از نور محمد من کنون ** نیستم این شهر فانی را زبون
  • از برون حس لشکرگاه شاه ** پر همی‌بینم ز نور حق سپاه
  • خیمه در خیمه طناب اندر طناب ** شکر آنک کرد بیدارم ز خواب
  • آنک مردن پیش چشمش تهلکه‌ست ** امر لا تلقوا بگیرد او به دست
  • و آنک مردن پیش او شد فتح باب ** سارعوا آید مرورا در خطاب 3435
  • الحذر ای مرگ‌بینان بارعوا ** العجل ای حشربینان سارعوا
  • الصلا ای لطف‌بینان افرحوا ** البلا ای قهربینان اترحوا
  • هر که یوسف دید جان کردش فدی ** هر که گرگش دید برگشت از هدی
  • مرگ هر یک ای پسر همرنگ اوست ** پیش دشمن دشمن و بر دوست دوست
  • پیش ترک آیینه را خوش رنگیست ** پیش زنگی آینه هم زنگیست 3440
  • آنک می‌ترسی ز مرگ اندر فرار ** آن ز خود ترسانی ای جان هوش دار
  • روی زشت تست نه رخسار مرگ ** جان تو همچون درخت و مرگ برگ
  • از تو رستست ار نکویست ار بدست ** ناخوش و خوش هر ضمیرت از خودست
  • گر بخاری خسته‌ای خود کشته‌ای ** ور حریر و قزدری خود رشته‌ای
  • دانک نبود فعل همرنگ جزا ** هیچ خدمت نیست همرنگ عطا 3445
  • مزد مزدوران نمی‌ماند بکار ** کان عرض وین جوهرست و پایدار
  • آن همه سختی و زورست و عرق ** وین همه سیمست و زرست و طبق
  • گر ترا آید ز جایی تهمتی ** کرد مظلومت دعا در محنتی
  • تو همی‌گویی که من آزاده‌ام ** بر کسی من تهمتی ننهاده‌ام
  • تو گناهی کرده‌ای شکل دگر ** دانه کشتی دانه کی ماند به بر 3450
  • او زنا کرد و جزا صد چوب بود ** گوید او من کی زدم کس را بعود
  • نه جزای آن زنا بود این بلا ** چوب کی ماند زنا را در خلا
  • مار کی ماند عصا را ای کلیم ** درد کی ماند دوا را ای حکیم
  • تو به جای آن عصا آب منی ** چون بیفکندی شد آن شخص سنی
  • یار شد یا مار شد آن آب تو ** زان عصا چونست این اعجاب تو 3455
  • هیچ ماند آب آن فرزند را ** هیچ ماند نیشکر مر قند را
  • چون سجودی یا رکوعی مرد کشت ** شد در آن عالم سجود او بهشت
  • چونک پرید از دهانش حمد حق ** مرغ جنت ساختش رب الفلق
  • حمد و تسبیحت نماند مرغ را ** گرچه نطفه‌ی مرغ بادست و هوا
  • چون ز دستت رست ایثار و زکات ** گشت این دست آن طرف نخل و نبات 3460
  • آب صبرت جوی آب خلد شد ** جوی شیر خلد مهر تست و ود
  • ذوق طاعت گشت جوی انگبین ** مستی و شوق تو جوی خمر بین