English    Türkçe    فارسی   

3
3444-3493

  • گر بخاری خسته‌ای خود کشته‌ای ** ور حریر و قزدری خود رشته‌ای
  • دانک نبود فعل همرنگ جزا ** هیچ خدمت نیست همرنگ عطا 3445
  • مزد مزدوران نمی‌ماند بکار ** کان عرض وین جوهرست و پایدار
  • آن همه سختی و زورست و عرق ** وین همه سیمست و زرست و طبق
  • گر ترا آید ز جایی تهمتی ** کرد مظلومت دعا در محنتی
  • تو همی‌گویی که من آزاده‌ام ** بر کسی من تهمتی ننهاده‌ام
  • تو گناهی کرده‌ای شکل دگر ** دانه کشتی دانه کی ماند به بر 3450
  • او زنا کرد و جزا صد چوب بود ** گوید او من کی زدم کس را بعود
  • نه جزای آن زنا بود این بلا ** چوب کی ماند زنا را در خلا
  • مار کی ماند عصا را ای کلیم ** درد کی ماند دوا را ای حکیم
  • تو به جای آن عصا آب منی ** چون بیفکندی شد آن شخص سنی
  • یار شد یا مار شد آن آب تو ** زان عصا چونست این اعجاب تو 3455
  • هیچ ماند آب آن فرزند را ** هیچ ماند نیشکر مر قند را
  • چون سجودی یا رکوعی مرد کشت ** شد در آن عالم سجود او بهشت
  • چونک پرید از دهانش حمد حق ** مرغ جنت ساختش رب الفلق
  • حمد و تسبیحت نماند مرغ را ** گرچه نطفه‌ی مرغ بادست و هوا
  • چون ز دستت رست ایثار و زکات ** گشت این دست آن طرف نخل و نبات 3460
  • آب صبرت جوی آب خلد شد ** جوی شیر خلد مهر تست و ود
  • ذوق طاعت گشت جوی انگبین ** مستی و شوق تو جوی خمر بین
  • این سببها آن اثرها را نماند ** کس نداند چونش جای آن نشاند
  • این سببها چون به فرمان تو بود ** چار جو هم مر ترا فرمان نمود
  • هر طرف خواهی روانش می‌کنی ** آن صفت چون بد چنانش می‌کنی 3465
  • چون منی تو که در فرمان تست ** نسل آن در امر تو آیند چست
  • می‌دود بر امر تو فرزند نو ** که منم جزوت که کردی‌اش گرو
  • آن صفت در امر تو بود این جهان ** هم در امر تست آن جوها روان
  • آن درختان مر ترا فرمان‌برند ** کان درختان از صفاتت با برند
  • چون به امر تست اینجا این صفات ** پس در امر تست آنجا آن جزات 3470
  • چون ز دستت زخم بر مظلوم رست ** آن درختی گشت ازو زقوم رست
  • چون ز خشم آتش تو در دلها زدی ** مایه‌ی نار جهنم آمدی
  • آتشت اینجا چو آدم سوز بود ** آنچ از وی زاد مرد افروز بود
  • آتش تو قصد مردم می‌کند ** نار کز وی زاد بر مردم زند
  • آن سخنهای چو مار و کزدمت ** مار و کزدم گشت و می‌گیرد دمت 3475
  • اولیا را داشتی در انتظار ** انتظار رستخیزت گشت یار
  • وعده‌ی فردا و پس‌فردای تو ** انتظار حشرت آمد وای تو
  • منتظر مانی در آن روز دراز ** در حساب و آفتاب جان‌گداز
  • کسمان را منتظر می‌داشتی ** تخم فردا ره روم می‌کاشتی
  • خشم تو تخم سعیر دوزخست ** هین بکش این دوزخت را کین فخست 3480
  • کشتن این نار نبود جز به نور ** نورک اطفا نارنا نحن الشکور
  • گر تو بی نوری کنی حلمی بدست ** آتشت زنده‌ست و در خاکسترست
  • آن تکلف باشد و روپوش هین ** نار را نکشد به غیر نور دین
  • تا نبینی نور دین آمن مباش ** کاتش پنهان شود یک روز فاش
  • نور آبی دان و هم در آب چفس ** چونک داری آب از آتش مترس 3485
  • آب آتش را کشد کتش بخو ** می‌بسوزد نسل و فرزندان او
  • سوی آن مرغابیان رو روز چند ** تا ترا در آب حیوانی کشند
  • مرغ خاکی مرغ آبی هم‌تنند ** لیک ضدانند آب و روغنند
  • هر یکی مر اصل خود را بنده‌اند ** احتیاطی کن بهم ماننده‌اند
  • همچنانک وسوسه و وحی الست ** هر دو معقولند لیکن فرق هست 3490
  • هر دو دلالان بازار ضمیر ** رختها را می‌ستایند ای امیر
  • گر تو صراف دلی فکرت شناس ** فرق کن سر دو فکر چون نخاس
  • ور ندانی این دو فکرت از گمان ** لا خلابه گوی و مشتاب و مران
  • حیله دفع مغبون شدن در بیع و شرا