English    Türkçe    فارسی   

3
3469-3518

  • آن درختان مر ترا فرمان‌برند ** کان درختان از صفاتت با برند
  • چون به امر تست اینجا این صفات ** پس در امر تست آنجا آن جزات 3470
  • چون ز دستت زخم بر مظلوم رست ** آن درختی گشت ازو زقوم رست
  • چون ز خشم آتش تو در دلها زدی ** مایه‌ی نار جهنم آمدی
  • آتشت اینجا چو آدم سوز بود ** آنچ از وی زاد مرد افروز بود
  • آتش تو قصد مردم می‌کند ** نار کز وی زاد بر مردم زند
  • آن سخنهای چو مار و کزدمت ** مار و کزدم گشت و می‌گیرد دمت 3475
  • اولیا را داشتی در انتظار ** انتظار رستخیزت گشت یار
  • وعده‌ی فردا و پس‌فردای تو ** انتظار حشرت آمد وای تو
  • منتظر مانی در آن روز دراز ** در حساب و آفتاب جان‌گداز
  • کسمان را منتظر می‌داشتی ** تخم فردا ره روم می‌کاشتی
  • خشم تو تخم سعیر دوزخست ** هین بکش این دوزخت را کین فخست 3480
  • کشتن این نار نبود جز به نور ** نورک اطفا نارنا نحن الشکور
  • گر تو بی نوری کنی حلمی بدست ** آتشت زنده‌ست و در خاکسترست
  • آن تکلف باشد و روپوش هین ** نار را نکشد به غیر نور دین
  • تا نبینی نور دین آمن مباش ** کاتش پنهان شود یک روز فاش
  • نور آبی دان و هم در آب چفس ** چونک داری آب از آتش مترس 3485
  • آب آتش را کشد کتش بخو ** می‌بسوزد نسل و فرزندان او
  • سوی آن مرغابیان رو روز چند ** تا ترا در آب حیوانی کشند
  • مرغ خاکی مرغ آبی هم‌تنند ** لیک ضدانند آب و روغنند
  • هر یکی مر اصل خود را بنده‌اند ** احتیاطی کن بهم ماننده‌اند
  • همچنانک وسوسه و وحی الست ** هر دو معقولند لیکن فرق هست 3490
  • هر دو دلالان بازار ضمیر ** رختها را می‌ستایند ای امیر
  • گر تو صراف دلی فکرت شناس ** فرق کن سر دو فکر چون نخاس
  • ور ندانی این دو فکرت از گمان ** لا خلابه گوی و مشتاب و مران
  • حیله دفع مغبون شدن در بیع و شرا
  • آن یکی یاری پیمبر را بگفت ** که منم در بیعها با غبن جفت
  • مکر هر کس کو فروشد یا خرد ** همچو سحرست و ز راهم می‌برد 3495
  • گفت در بیعی که ترسی از غرار ** شرط کن سه روز خود را اختیار
  • که تانی هست از رحمان یقین ** هست تعجیلت ز شیطان لعین
  • پیش سگ چون لقمه نان افکنی ** بو کند آنگه خورد ای معتنی
  • او ببینی بو کند ما با خرد ** هم ببوییمش به عقل منتقد
  • با تانی گشت موجود از خدا ** تابه شش روز این زمین و چرخها 3500
  • ورنه قادر بود کو کن فیکون ** صد زمین و چرخ آوردی برون
  • آدمی را اندک اندک آن همام ** تا چهل سالش کند مرد تمام
  • گرچه قادر بود کاندر یک نفس ** از عدم پران کند پنجاه کس
  • عیسی قادر بود کو از یک دعا ** بی توقف بر جهاند مرده را
  • خالق عیسی بنتواند که او ** بی توقف مردم آرد تو بتو 3505
  • این تانی از پی تعلیم تست ** که طلب آهسته باید بی سکست
  • جو یکی کوچک که دایم می‌رود ** نه نجس گردد نه گنده می‌شود
  • زین تانی زاید اقبال و سرور ** این تانی بیضه دولت چون طیور
  • مرغ کی ماند به بیضه‌ای عنید ** گرچه از بیضه همی آید پدید
  • باش تا اجزای تو چون بیضه‌ها ** مرغها زایند اندر انتها 3510
  • بیضه‌ی مار ارچه ماند در شبه ** بیضه گنجشک را دورست ره
  • دانه‌ی آبی به دانه سیب نیز ** گرچه ماند فرقها دان ای عزیز
  • برگها هم‌رنگ باشد در نظر ** میوه‌ها هر یک بود نوعی دگر
  • برگهای جسمها ماننده‌اند ** لیک هر جانی بریعی زنده‌اند
  • خلق در بازار یکسان می‌روند ** آن یکی در ذوق و دیگر دردمند 3515
  • همچنان در مرگ یکسان می‌رویم ** نیم در خسران و نیمی خسرویم
  • وفات یافتن بلال رضی الله عنه با شادی
  • چون بلال از ضعف شد همچون هلال ** رنگ مرگ افتاد بر روی بلال
  • جفت او دیدش بگفتا وا حرب ** پس بلالش گفت نه نه وا طرب