English    Türkçe    فارسی   

3
37-86

  • حلق بخشید او عصای عدل را ** خورد آن چندان عصا و حبل را
  • واندرو افزون نشد زان جمله اکل ** زانک حیوانی نبودش اکل و شکل
  • مر یقین را چون عصا هم حلق داد ** تا بخورد او هر خیالی را که زاد
  • پس معانی را چو اعیان حلقهاست ** رازق حلق معانی هم خداست 40
  • پس ز مه تا ماهی هیچ از خلق نیست ** که بجذب مایه او را حلق نیست
  • حلق جان از فکر تن خالی شود ** آنگهان روزیش اجلالی شود
  • شرط تبدیل مزاج آمد بدان ** کز مزاج بد بود مرگ بدان
  • چون مزاج آدمی گل‌خوار شد ** زرد و بدرنگ و سقیم و خوار شد
  • چون مزاج زشت او تبدیل یافت ** رفت زشتی از رخش چون شمع تافت 45
  • دایه‌ای کو طفل شیرآموز را ** تا بنعمت خوش کند پدفوز را
  • گر ببندد راه آن پستان برو ** برگشاید راه صد بستان برو
  • زانک پستان شد حجاب آن ضعیف ** از هزاران نعمت و خوان و رغیف
  • پس حیات ماست موقوف فطام ** اندک اندک جهد کن تم الکلام
  • ون جنین بد آدمی بد خون غذا ** از نجس پاکی برد مومن کذا  50
  • از فطام خون غذااش شیر شد ** وز فطام شیر لقمه‌گیر شد
  • وز فطام لقمه لقمانی شود ** طالب اشکار پنهانی شود
  • گر جنین را کس بگفتی در رحم ** هست بیرون عالمی بس منتظم
  • یک زمینی خرمی با عرض و طول ** اندرو صد نعمت و چندین اکول
  • کوهها و بحرها و دشتها ** بوستانها باغها و کشتها 55
  • آسمانی بس بلند و پر ضیا ** آفتاب و ماهتاب و صد سها
  • از جنوب و از شمال و از دبور ** باغها دارد عروسیها و سور
  • در صفت ناید عجایبهای آن ** تو درین ظلمت چه‌ای در امتحان
  • خون خوری در چارمیخ تنگنا ** در میان حبس و انجاس و عنا
  • او بحکم حال خود منکر بدی ** زین رسالت معرض و کافر شدی 60
  • کین محالست و فریبست و غرور ** زانک تصویری ندارد وهم کور
  • جنس چیزی چون ندید ادراک او ** نشنود ادراک منکرناک او
  • همچنانک خلق عام اندر جهان ** زان جهان ابدال می‌گویندشان
  • کین جهان چاهیست بس تاریک و تنگ ** هست بیرون عالمی بی بو و رنگ
  • هیچ در گوش کسی زیشان نرفت ** کین طمع آمد حجاب ژرف و زفت 65
  • گوش را بندد طمع از استماع ** چشم را بندد غرض از اطلاع
  • همچنانک آن جنین را طمع خون ** کان غذای اوست در اوطان دون
  • از حدیث این جهان محجوب کرد ** غیر خون او می‌نداند چاشت خورد
  • قصه‌ی خورندگان پیل‌بچه از حرص و ترک نصیحت ناصح
  • آن شنیدی تو که در هندوستان ** دید دانایی گروهی دوستان
  • گرسنه مانده شده بی‌برگ و عور ** می‌رسیدند از سفر از راه دور 70
  • مهر داناییش جوشید و بگفت ** خوش سلامیشان و چون گلبن شکفت
  • گفت دانم کز تجوع وز خلا ** جمع آمد رنجتان زین کربلا
  • لیک الله الله ای قوم جلیل ** تا نباشد خوردتان فرزند پیل
  • پیل هست این سو که اکنون می‌روید ** پیل‌زاده مشکرید و بشنوید
  • پیل‌بچگانند اندر راهتان ** صید ایشان هست بس دلخواهتان 75
  • بس ضعیف‌اند و لطیف و بس سمین ** لیک مادر هست طالب در کمین
  • از پی فرزند صد فرسنگ راه ** او بگردد در حنین و آه آه
  • آتش و دود آید از خرطوم او ** الحذر زان کودک مرحوم او
  • اولیا اطفال حق‌اند ای پسر ** غایبی و حاضری بس با خبر
  • غایبی مندیش از نقصانشان ** کو کشد کین از برای جانشان 80
  • گفت اطفال من‌اند این اولیا ** در غریبی فرد از کار و کیا
  • از برای امتحان خوار و یتیم ** لیک اندر سر منم یار و ندیم
  • پشت‌دار جمله عصمتهای من ** گوییا هستند خود اجزای من
  • هان و هان این دلق‌پوشان من‌اند ** صد هزار اندر هزار و یک تن‌اند
  • ورنه کی کردی به یک چوبی هنر ** موسیی فرعون را زیر و زبر 85
  • ورنه کی کردی به یک نفرین بد ** نوح شرق و غرب را غرقاب خود