English    Türkçe    فارسی   

3
3771-3820

  • از وجودم می‌گریزی در عدم ** در عدم من شاهم و صاحب علم
  • خود بنه و بنگاه من در نیستیست ** یکسواره نقش من پیش ستیست
  • مریما بنگر که نقش مشکلم ** هم هلالم هم خیال اندر دلم
  • چون خیالی در دلت آمد نشست ** هر کجا که می‌گریزی با توست
  • جز خیالی عارضی باطلی ** کو بود چون صبح کاذب آفلی 3775
  • من چو صبح صادقم از نور رب ** که نگردد گرد روزم هیچ شب
  • هین مکن لاحول عمران زاده‌ام ** که ز لاحول این طرف افتاده‌ام
  • مر مرا اصل و غذا لاحول بود ** نور لاحولی که پیش از قول بود
  • تو همی‌گیری پناه ازمن به حق ** من نگاریده‌ی پناهم در سبق
  • آن پناهم من که مخلصهات بوذ ** تو اعوذ آری و من خود آن اعوذ 3780
  • آفتی نبود بتر از ناشناخت ** تو بر یار و ندانی عشق باخت
  • یار را اغیار پنداری همی ** شادیی را نام بنهادی غمی
  • اینچنین نخلی که لطف یار ماست ** چونک ما دزدیم نخلش دار ماست
  • اینچنین مشکین که زلف میر ماست ** چونک بی‌عقلیم این زنجیر ماست
  • اینچنین لطفی چو نیلی می‌رود ** چونک فرعونیم چون خون می‌شود 3785
  • خون همی‌گوید من آبم هین مریز ** یوسفم گرگ از توم ای پر ستیز
  • تو نمی‌بینی که یار بردبار ** چونک با او ضد شدی گردد چو مار
  • لحم او و شحم او دیگر نشد ** او چنان بد جز که از منظر نشد
  • عزم کردن آن وکیل ازعشق کی رجوع کند به بخارا لاابالی‌وار
  • شمع مریم را بهل افروخته ** که بخارا می‌رود آن سوخته
  • سخت بی‌صبر و در آتشدان تیز ** رو سوی صدر جهان می‌کن گریز 3790
  • این بخارا منبع دانش بود ** پس بخاراییست هر کنش بود
  • پیش شیخی در بخارا اندری ** تا به خواری در بخارا ننگری
  • جز به خواری در بخارای دلش ** راه ندهد جزر و مد مشکلش
  • ای خنک آن را که ذلت نفسه ** وای آنکس را که یردی رفسه
  • فرقت صدر جهان در جان او ** پاره پاره کرده بود ارکان او 3795
  • گفت بر خیزم هم‌آنجا واروم ** کافر ار گشتم دگر ره بگروم
  • واروم آنجا بیفتم پیش او ** پیش آن صدر نکواندیش او
  • گویم افکندم به پیشت جان خویش ** زنده کن یا سر ببر ما را چو میش
  • کشته و مرده به پیشت ای قمر ** به که شاه زندگان جای دگر
  • آزمودم من هزاران بار بیش ** بی تو شیرین می‌نبینم عیش خویش 3800
  • غن لی یا منیتی لحن النشور ** ابرکی یا ناقتی تم السرور
  • ابلعی یا ارض دمعی قد کفی ** اشربی یا نفس وردا قد صفا
  • عدت یا عیدی الینا مرحبا ** نعم ما روحت یا ریح الصبا
  • گفت ای یاران روان گشتم وداع ** سوی آن صدری که امیرست و مطاع
  • دم‌بدم در سوز بریان می‌شوم ** هرچه بادا باد آنجا می‌روم 3805
  • گرچه دل چون سنگ خارا می‌کند ** جان من عزم بخارا می‌کند
  • مسکن یارست و شهر شاه من ** پیش عاشق این بود حب الوطن
  • پرسیدن معشوقی از عاشق غریب خود کی از شهرها کدام شهر را خوشتر یافتی و انبوه‌تر و محتشم‌تر و پر نعمت‌تر و دلگشاتر
  • گفت معشوقی به عاشق کای فتی ** تو به غربت دیده‌ای بس شهرها
  • پس کدامین شهر ز آنها خوشترست ** گفت آن شهری که در وی دلبرست
  • هرکجا باشد شه ما را بساط ** هست صحرا گر بود سم الخیاط 3810
  • هر کجا که یوسفی باشد چو ماه ** جنتست ارچه که باشد قعر چاه
  • منع کردن دوستان او را از رجوع کردن به بخارا وتهدید کردن و لاابالی گفتن او
  • گفت او را ناصحی ای بی‌خبر ** عاقبت اندیش اگر داری هنر
  • درنگر پس را به عقل و پیش را ** همچو پروانه مسوزان خویش را
  • چون بخارا می‌روی دیوانه‌ای ** لایق زنجیر و زندان‌خانه‌ای
  • او ز تو آهن همی‌خاید ز خشم ** او همی‌جوید ترا با بیست چشم 3815
  • می‌کند او تیز از بهر تو کارد ** او سگ قحطست و تو انبان آرد
  • چون رهیدی و خدایت راه داد ** سوی زندان می‌روی چونت فتاد
  • بر تو گر ده‌گون موکل آمدی ** عقل بایستی کز ایشان کم زدی
  • چون موکل نیست بر تو هیچ‌کس ** از چه بسته گشت بر تو پیش و پس
  • عشق پنهان کرده بود او را اسیر ** آن موکل را نمی‌دید آن نذیر 3820