English    Türkçe    فارسی   

3
4190-4239

  • این سخن را ترجمه‌ی پهناوری ** گفته آید در مقام دیگری 4190
  • کاروان دایم ز گردون می‌رسد ** تا تجارت می‌کند وا می‌رود
  • پس برو شیرین و خوش با اختیار ** نه بتلخی و کراهت دزدوار
  • زان حدیث تلخ می‌گویم ترا ** تا ز تلخیها فرو شویم ترا
  • ز آب سرد انگور افسرده رهد ** سردی و افسردگی بیرون نهد
  • تو ز تلخی چونکه دل پر خون شوی ** پس ز تلخیها همه بیرون روی 4195
  • تمثیل صابر شدن مومن چون بر شر و خیر بلا واقف شود
  • سگ شکاری نیست او را طوق نیست ** خام و ناجوشیده جز بی‌ذوق نیست
  • گفت نخود چون چنینست ای ستی ** خوش بجوشم یاریم ده راستی
  • تو درین جوشش چو معمار منی ** کفچلیزم زن که بس خوش می‌زنی
  • همچو پیلم بر سرم زن زخم و داغ ** تا نبینم خواب هندستان و باغ
  • تا که خود را در دهم در جوش من ** تا رهی یابم در آن آغوش من 4200
  • زانک انسان در غنا طاغی شود ** همچو پیل خواب‌بین یاغی شود
  • پیل چون در خواب بیند هند را ** پیلبان را نشنود آرد دغا
  • عذر گفتن کدبانو با نخود و حکمت در جوش داشتن کدبانو نخود را
  • آن ستی گوید ورا که پیش ازین ** من چو تو بودم ز اجزای زمین
  • چون بنوشیدم جهاد آذری ** پس پذیرا گشتم و اندر خوری
  • مدتی جوشیده‌ام اندر زمن ** مدتی دیگر درون دیگ تن 4205
  • زین دو جوشش قوت حسها شدم ** روح گشتم پس ترا استا شدم
  • در جمادی گفتمی زان می‌دوی ** تا شوی علم و صفات معنوی
  • چون شدم من روح پس بار دگر ** جوش دیگر کن ز حیوانی گذر
  • از خدا می‌خواه تا زین نکته‌ها ** در نلغزی و رسی در منتها
  • زانک از قرآن بسی گمره شدند ** زان رسن قومی درون چه شدند 4210
  • مر رسن را نیست جرمی ای عنود ** چون ترا سودای سربالا نبود
  • باقی قصه‌ی مهمان آن مسجد مهمان کش و ثبات و صدق او
  • آن غریب شهر سربالا طلب ** گفت می‌خسپم درین مسجد بشب
  • مسجدا گر کربلای من شوی ** کعبه‌ی حاجت‌روای من شوی
  • هین مرا بگذار ای بگزیده دار ** تا رسن‌بازی کنم منصوروار
  • گر شدیت اندر نصیحت جبرئیل ** می‌نخواهد غوث در آتش خلیل 4215
  • جبرئیلا رو که من افروخته ** بهترم چون عود و عنبر سوخته
  • جبرئیلا گر چه یاری می‌کنی ** چون برادر پاس داری می‌کنی
  • ای برادر من بر آذر چابکم ** من نه آن جانم که گردم بیش و کم
  • جان حیوانی فزاید از علف ** آتشی بود و چو هیزم شد تلف
  • گر نگشتی هیزم او مثمر بدی ** تا ابد معمور و هم عامر بدی 4220
  • باد سوزانت این آتش بدان ** پرتو آتش بود نه عین آن
  • عین آتش در اثیر آمد یقین ** پرتو و سایه‌ی ویست اندر زمین
  • لاجرم پرتو نپاید ز اضطراب ** سوی معدن باز می‌گردد شتاب
  • قامت تو بر قرار آمد بساز ** سایه‌ات کوته دمی یکدم دراز
  • زانک در پرتو نیابد کس ثبات ** عکسها وا گشت سوی امهات 4225
  • هین دهان بر بند فتنه لب گشاد ** خشک آر الله اعلم بالرشاد
  • ذکرخیال بد اندیشیدن قاصر فهمان
  • پیش از آنک این قصه تا مخلص رسد ** دود و گندی آمد از اهل حسد
  • من نمی‌رنجم ازین لیک این لگد ** خاطر ساده‌دلی را پی کند
  • خوش بیان کرد آن حکیم غزنوی ** بهر محجوبان مثال معنوی
  • که ز قرآن گر نبیند غیر قال ** این عجب نبود ز اصحاب ضلال 4230
  • کز شعاع آفتاب پر ز نور ** غیر گرمی می‌نیابد چشم کور
  • خربطی ناگاه از خرخانه‌ای ** سر برون آورد چون طعانه‌ای
  • کین سخن پستست یعنی مثنوی ** قصه پیغامبرست و پی‌روی
  • نیست ذکر بحث و اسرار بلند ** که دوانند اولیا آن سو سمند
  • از مقامات تبتل تا فنا ** پایه پایه تا ملاقات خدا 4235
  • شرح و حد هر مقام و منزلی ** که بپر زو بر پرد صاحب‌دلی
  • چون کتاب الله بیامد هم بر آن ** این چنین طعنه زدند آن کافران
  • که اساطیرست و افسانه‌ی نژند ** نیست تعمیقی و تحقیقی بلند
  • کودکان خرد فهمش می‌کنند ** نیست جز امر پسند و ناپسند