English    Türkçe    فارسی   

3
4287-4336

  • من کلام حقم و قایم به ذات ** قوت جان جان و یاقوت زکات
  • نور خورشیدم فتاده بر شما ** لیک از خورشید ناگشته جدا
  • نک منم ینبوع آن آب حیات ** تا رهانم عاشقان را از ممات
  • گر چنان گند آزتان ننگیختی ** جرعه‌ای بر گورتان حق ریختی 4290
  • نه بگیرم گفت و پند آن حکیم ** دل نگردانم بهر طعنی سقیم
  • مثل زدن در رمیدن کره‌ی اسپ از آب خوردن به سبب شخولیدن سایسان
  • آنک فرمودست او اندر خطاب ** کره و مادر همی‌خوردند آب
  • می‌شخولیدند هر دم آن نفر ** بهر اسپان که هلا هین آب خور
  • آن شخولیدن به کره می‌رسید ** سر همی بر داشت و از خور می‌رمید
  • مادرش پرسید کای کره چرا ** می‌رمی هر ساعتی زین استقا 4295
  • گفت کره می‌شخولند این گروه ** ز اتفاق بانگشان دارم شکوه
  • پس دلم می‌لرزد از جا می‌رود ** ز اتفاق نعره خوفم می‌رسد
  • گفت مادر تا جهان بودست ازین ** کارافزایان بدند اندر زمین
  • هین تو کار خویش کن ای ارجمند ** زود کایشان ریش خود بر می‌کنند
  • وقت تنگ و می‌رود آب فراخ ** پیش از آن کز هجر گردی شاخ شاخ 4300
  • شهره کاریزیست پر آب حیات ** آب کش تا بر دمد از تو نبات
  • آب خضر از جوی نطق اولیا ** می‌خوریم ای تشنه‌ی غافل بیا
  • گر نبینی آب کورانه بفن ** سوی جو آور سبو در جوی زن
  • چون شنیدی کاندرین جو آب هست ** کور را تقلید باید کار بست
  • جو فرو بر مشک آب‌اندیش را ** تا گران بینی تو مشک خویش را 4305
  • چون گران دیدی شوی تو مستدل ** رست از تقلید خشک آنگاه دل
  • گر نبیند کور آب جو عیان ** لیک داند چون سبو بیند گران
  • که ز جو اندر سبو آبی برفت ** کین سبک بود و گران شد ز آب و زفت
  • زانک هر بادی مرا در می‌ربود ** باد می‌نربایدم ثقلم فزود
  • مر سفیهان را رباید هر هوا ** زانک نبودشان گرانی قوی 4310
  • کشتی بی‌لنگر آمد مرد شر ** که ز باد کژ نیابد او حذر
  • لنگر عقلست عاقل را امان ** لنگری در یوزه کن از عاقلان
  • او مددهای خرد چون در ربود ** از خزینه در آن دریای جود
  • زین چنین امداد دل پر فن شود ** بجهد از دل چشم هم روشن شود
  • زانک نور از دل برین دیده نشست ** تا چو دل شد دیده‌ی تو عاطلست 4315
  • دل چو بر انوار عقلی نیز زد ** زان نصیبی هم بدو دیده دهد
  • پس بدان کاب مبارک ز آسمان ** وحی دلها باشد و صدق بیان
  • ما چو آن کره هم آب جو خوریم ** سوی آن وسواس طاعن ننگریم
  • پی‌رو پیغمبرانی ره سپر ** طعنه‌ی خلقان همه بادی شمر
  • آن خداوندان که ره طی کرده‌اند ** گوش فا بانگ سگان کی کرده‌اند 4320
  • بقیه‌ی ذکر آن مهمان مسجد مهمان‌کش
  • باز گو کان پاک‌باز شیرمرد ** اندر آن مسجد چه بنمودش چه کرد
  • خفت در مسجد خود او را خواب کو ** مرد غرقه گشته چون خسپد بجو
  • خواب مرغ و ماهیان باشد همی ** عاشقان را زیر غرقاب غمی
  • نیمشب آواز با هولی رسید ** کایم آیم بر سرت ای مستفید
  • پنج کرت این چنین آواز سخت ** می‌رسید و دل همی‌شد لخت‌لخت 4325
  • تفسیر آیت واجلب علیهم بخیلک و رجلک
  • تو چو عزم دین کنی با اجتهاد ** دیو بانگت بر زند اندر نهاد
  • که مرو زان سو بیندیش ای غوی ** که اسیر رنج و درویشی شوی
  • بی‌نوا گردی ز یاران وابری ** خوار گردی و پشیمانی خوری
  • تو ز بیم بانگ آن دیو لعین ** وا گریزی در ضلالت از یقین
  • که هلا فردا و پس فردا مراست ** راه دین پویم که مهلت پیش ماست 4330
  • مرگ بینی باز کو از چپ و راست ** می‌کشد همسایه را تا بانگ خاست
  • باز عزم دین کنی از بیم جان ** مرد سازی خویشتن را یک زمان
  • پس سلح بر بندی از علم و حکم ** که من از خوفی نیارم پای کم
  • باز بانگی بر زند بر تو ز مکر ** که بترس و باز گرد از تیغ فقر
  • باز بگریزی ز راه روشنی ** آن سلاح علم و فن را بفکنی 4335
  • سالها او را به بانگی بنده‌ای ** در چنین ظلمت نمد افکنده‌ای