English    Türkçe    فارسی   

3
455-504

  • بین که اندر خاک تخمی کاشتم ** کرد خاکی و منش افراشتم 455
  • حمله‌ی دیگر تو خاکی پیشه گیر ** تا کنم بر جمله میرانت امیر
  • آب از بالا به پستی در رود ** آنگه از پستی به بالا بر رود
  • گندم از بالا بزیر خاک شد ** بعد از آن او خوشه و چالاک شد
  • دانه‌ی هر میوه آمد در زمین ** بعد از آن سرها بر آورد از دفین
  • اصل نعمتها ز گردون تا بخاک ** زیر آمد شد غذای جان پاک 460
  • از تواضع چون ز گردون شد بزیر ** گشت جزو آدمی حی دلیر
  • پس صفات آدمی شد آن جماد ** بر فراز عرش پران گشت شاد
  • کز جهان زنده ز اول آمدیم ** باز از پستی سوی بالا شدیم
  • جمله اجزا در تحرک در سکون ** ناطقان که انا الیه راجعون
  • ذکر و تسبیحات اجزای نهان ** غلغلی افکند اندر آسمان 465
  • چون قضا آهنگ نارنجات کرد ** روستایی شهریی را مات کرد
  • با هزاران حزم خواجه مات شد ** زان سفر در معرض آفات شد
  • اعتمادش بر ثبات خویش بود ** گرچه که بد نیم سیلش در ربود
  • چون قضا بیرون کند از چرخ سر ** عاقلان گردند جمله کور و کر
  • ماهیان افتند از دریا برون ** دام گیرد مرغ پران را زبون 470
  • تا پری و دیو در شیشه شود ** بلک هاروتی به بابل در رود
  • جز کسی کاندر قضا اندر گریخت ** خون او را هیچ تربیعی نریخت
  • غیر آن که در گریزی در قضا ** هیچ حیله ندهدت از وی رها
  • قصه‌ی اهل ضروان و حیلت کردن ایشان تا بی زحمت درویشان باغها را قطاف کنند
  • قصه‌ی اصحاب ضروان خوانده‌ای ** پس چرا در حیله‌جویی مانده‌ای
  • حیله می‌کردند کزدم‌نیش چند ** که برند از روزی درویش چند 475
  • شب همه شب می‌سگالیدند مکر ** روی در رو کرده چندین عمرو و بکر
  • خفیه می‌گفتند سرها آن بدان ** تا نباید که خدا در یابد آن
  • با گل انداینده اسگالید گل ** دست کاری می‌کند پنهان ز دل
  • گفت الا یعلم هواک من خلق ** ان فی نجواک صدقا ام ملق
  • گفت یغفل عن ظعین قد غدا ** من یعاین این مثواه غدا 480
  • اینما قد هبطا او صعدا ** قد تولاه و احصی عددا
  • گوش را اکنون ز غفلت پاک کن ** استماع هجر آن غمناک کن
  • آن زکاتی دان که غمگین را دهی ** گوش را چون پیش دستانش نهی
  • بشنوی غمهای رنجوران دل ** فاقه‌ی جان شریف از آب و گل
  • خانه‌ی پر دود دارد پر فنی ** مر ورا بگشا ز اصغا روزنی 485
  • گوش تو او را چو راه دم شود ** دود تلخ از خانه‌ی او کم شود
  • غمگساری کن تو با ما ای روی ** گر به سوی رب اعلی می‌روی
  • این تردد حبس و زندانی بود ** که بنگذارد که جان سویی رود
  • این بدین سو آن بدان سو می‌کشد ** هر یکی گویا منم راه رشد
  • این تردد عقبه‌ی راه حقست ** ای خنک آن را که پایش مطلقست 490
  • بی‌تردد می‌رود در راه راست ** ره نمی‌دانی بجو گامش کجاست
  • گام آهو را بگیر و رو معاف ** تا رسی از گام آهو تا بناف
  • زین روش بر اوج انور می‌روی ** ای برادر گر بر آذر می‌روی
  • نه ز دریا ترس نه از موج و کف ** چون شنیدی تو خطاب لا تخف
  • لا تخف دان چونک خوفت داد حق ** نان فرستد چون فرستادت طبق 495
  • خوف آن کس راست کو را خوف نیست ** غصه‌ی آن کس را کش اینجا طوف نیست
  • روان شدن خواجه به سوی ده
  • خواجه در کار آمد و تجهیز ساخت ** مرغ عزمش سوی ده اشتاب تاخت
  • اهل و فرزندان سفر را ساختند ** رخت را بر گاو عزم انداختند
  • شادمانان و شتابان سوی ده ** که بری خوردیم از ده مژده ده
  • مقصد ما را چراگاه خوشست ** یار ما آنجا کریم و دلکشست 500
  • با هزاران آرزومان خوانده است ** بهر ما غرس کرم بنشانده است
  • ما ذخیره‌ی ده زمستان دراز ** از بر او سوی شهر آریم باز
  • بلک باغ ایثار راه ما کند ** در میان جان خودمان جا کند
  • عجلوا اصحابنا کی تربحوا ** عقل می‌گفت از درون لا تفرحوا