English    Türkçe    فارسی   

3
4583-4632

  • می‌کشند این راه را بیگاروار ** جز کسانی واقف از اسرار کار
  • جهد کن تا نور تو رخشان شود ** تا سلوک و خدمتت آسان شود
  • کودکان را می‌بری مکتب به زور ** زانک هستند از فواید چشم‌کور 4585
  • چون شود واقف به مکتب می‌دود ** جانش از رفتن شکفته می‌شود
  • می‌رود کودک به مکتب پیچ پیچ ** چون ندید از مزد کار خویش هیچ
  • چون کند در کیسه دانگی دست‌مزد ** آنگهان بی‌خواب گردد شب چو دزد
  • جهد کن تا مزد طاعت در رسد ** بر مطیعان آنگهت آید حسد
  • ائتیا کرها مقلد گشته را ** ائتیا طوعا صفا بسرشته را 4590
  • این محب حق ز بهر علتی ** و آن دگر را بی غرض خود خلتی
  • این محب دایه لیک از بهر شیر ** و آن دگر دل داده بهر این ستیر
  • طفل را از حسن او آگاه نه ** غیر شیر او را ازو دلخواه نه
  • و آن دگر خود عاشق دایه بود ** بی غرض در عشق یک‌رایه بود
  • پس محب حق باومید و بترس ** دفتر تقلید می‌خواند بدرس 4595
  • و آن محب حق ز بهر حق کجاست ** که ز اغراض و ز علتها جداست
  • گر چنین و گر چنان چون طالبست ** جذب حق او را سوی حق جاذبست
  • گر محب حق بود لغیره ** کی ینال دائما من خیره
  • یا محب حق بود لعینه ** لاسواه خائفا من بینه
  • هر دو را این جست و جوها زان سریست ** این گرفتاری دل زان دلبریست 4600
  • جذب معشوق عاشق را من حیث لا یعمله العاشق و لا یرجوه و لا یخطر بباله و لا یظهر من ذلک الجذب اثر فی العاشق الا الخوف الممزوج بالیاس مع دوام الطلب
  • آمدیم اینجا که در صدر جهان ** گر نبودی جذب آن عاشق نهان
  • ناشکیباکی بدی او از فراق ** کی دوان باز آمدی سوی وثاق
  • میل معشوقان نهانست و ستیر ** میل عاشق با دو صد طبل و نفیر
  • یک حکایت هست اینجا ز اعتبار ** لیک عاجز شد بخاری ز انتظار
  • ترک آن کردیم کو در جست و جوست ** تاکه پیش از مرگ بیند روی دوست 4605
  • تا رهد از مرگ تا یابد نجات ** زانک دید دوستست آب حیات
  • هر که دید او نباشد دفع مرگ ** دوست نبود که نه میوه‌ستش نه برگ
  • کار آن کارست ای مشتاق مست ** کاندر آن کار ار رسد مرگت خوشست
  • شد نشان صدق ایمان ای جوان ** آنک آید خوش ترا مرگ اندر آن
  • گر نشد ایمان تو ای جان چنین ** نیست کامل رو بجو اکمال دین 4610
  • هر که اندر کار تو شد مرگ‌دوست ** بر دل تو بی کراهت دوست اوست
  • چون کراهت رفت آن خود مرگ نیست ** صورت مرگست و نقلان کردنیست
  • چون کراهت رفت مردن نفع شد ** پس درست آید که مردن دفع شد
  • دوست حقست و کسی کش گفت او ** که توی آن من و من آن تو
  • گوش دار اکنون که عاشق می‌رسد ** بسته عشق او را به حبل من مسد 4615
  • چون بدید او چهره‌ی صدر جهان ** گوییا پریدش از تن مرغ جان
  • همچو چوب خشک افتاد آن تنش ** سرد شد از فرق جان تا ناخنش
  • هرچه کردند از بخور و از گلاب ** نه بجنبید و نه آمد در خطاب
  • شاه چون دید آن مزعفر روی او ** پس فرود آمد ز مرکب سوی او
  • گفت عاشق دوست می‌جوید بتفت ** چونک معشوق آمد آن عاشق برفت 4620
  • عاشق حقی و حق آنست کو ** چون بیاید نبود از تو تای مو
  • صد چو تو فانیست پیش آن نظر ** عاشقی بر نفی خود خواجه مگر
  • سایه‌ای و عاشقی بر آفتاب ** شمس آید سایه لا گردد شتاب
  • داد خواستن پشه از باد به حضرت سلیمان علیه السلام
  • پشه آمد از حدیقه وز گیاه ** وز سلیمان گشت پشه دادخواه
  • کای سلیمان معدلت می‌گستری ** بر شیاطین و آدمی‌زاد و پری 4625
  • مرغ و ماهی در پناه عدل تست ** کیست آن گم‌گشته کش فضلت نجست
  • داد ده ما را که بس زاریم ما ** بی‌نصیب از باغ و گلزاریم ما
  • مشکلات هر ضعیفی از تو حل ** پشه باشد در ضعیفی خود مثل
  • شهره ما در ضعف و اشکسته‌پری ** شهره تو در لطف و مسکین‌پروری
  • ای تو در اطباق قدرت منتهی ** منتهی ما در کمی و بی‌رهی 4630
  • داد ده ما را ازین غم کن جدا ** دست گیر ای دست تو دست خدا
  • پس سلیمان گفت ای انصاف‌جو ** داد و انصاف از که میخواهی بگو