English    Türkçe    فارسی   

3
4598-4647

  • گر محب حق بود لغیره ** کی ینال دائما من خیره
  • یا محب حق بود لعینه ** لاسواه خائفا من بینه
  • هر دو را این جست و جوها زان سریست ** این گرفتاری دل زان دلبریست 4600
  • جذب معشوق عاشق را من حیث لا یعمله العاشق و لا یرجوه و لا یخطر بباله و لا یظهر من ذلک الجذب اثر فی العاشق الا الخوف الممزوج بالیاس مع دوام الطلب
  • آمدیم اینجا که در صدر جهان ** گر نبودی جذب آن عاشق نهان
  • ناشکیباکی بدی او از فراق ** کی دوان باز آمدی سوی وثاق
  • میل معشوقان نهانست و ستیر ** میل عاشق با دو صد طبل و نفیر
  • یک حکایت هست اینجا ز اعتبار ** لیک عاجز شد بخاری ز انتظار
  • ترک آن کردیم کو در جست و جوست ** تاکه پیش از مرگ بیند روی دوست 4605
  • تا رهد از مرگ تا یابد نجات ** زانک دید دوستست آب حیات
  • هر که دید او نباشد دفع مرگ ** دوست نبود که نه میوه‌ستش نه برگ
  • کار آن کارست ای مشتاق مست ** کاندر آن کار ار رسد مرگت خوشست
  • شد نشان صدق ایمان ای جوان ** آنک آید خوش ترا مرگ اندر آن
  • گر نشد ایمان تو ای جان چنین ** نیست کامل رو بجو اکمال دین 4610
  • هر که اندر کار تو شد مرگ‌دوست ** بر دل تو بی کراهت دوست اوست
  • چون کراهت رفت آن خود مرگ نیست ** صورت مرگست و نقلان کردنیست
  • چون کراهت رفت مردن نفع شد ** پس درست آید که مردن دفع شد
  • دوست حقست و کسی کش گفت او ** که توی آن من و من آن تو
  • گوش دار اکنون که عاشق می‌رسد ** بسته عشق او را به حبل من مسد 4615
  • چون بدید او چهره‌ی صدر جهان ** گوییا پریدش از تن مرغ جان
  • همچو چوب خشک افتاد آن تنش ** سرد شد از فرق جان تا ناخنش
  • هرچه کردند از بخور و از گلاب ** نه بجنبید و نه آمد در خطاب
  • شاه چون دید آن مزعفر روی او ** پس فرود آمد ز مرکب سوی او
  • گفت عاشق دوست می‌جوید بتفت ** چونک معشوق آمد آن عاشق برفت 4620
  • عاشق حقی و حق آنست کو ** چون بیاید نبود از تو تای مو
  • صد چو تو فانیست پیش آن نظر ** عاشقی بر نفی خود خواجه مگر
  • سایه‌ای و عاشقی بر آفتاب ** شمس آید سایه لا گردد شتاب
  • داد خواستن پشه از باد به حضرت سلیمان علیه السلام
  • پشه آمد از حدیقه وز گیاه ** وز سلیمان گشت پشه دادخواه
  • کای سلیمان معدلت می‌گستری ** بر شیاطین و آدمی‌زاد و پری 4625
  • مرغ و ماهی در پناه عدل تست ** کیست آن گم‌گشته کش فضلت نجست
  • داد ده ما را که بس زاریم ما ** بی‌نصیب از باغ و گلزاریم ما
  • مشکلات هر ضعیفی از تو حل ** پشه باشد در ضعیفی خود مثل
  • شهره ما در ضعف و اشکسته‌پری ** شهره تو در لطف و مسکین‌پروری
  • ای تو در اطباق قدرت منتهی ** منتهی ما در کمی و بی‌رهی 4630
  • داد ده ما را ازین غم کن جدا ** دست گیر ای دست تو دست خدا
  • پس سلیمان گفت ای انصاف‌جو ** داد و انصاف از که میخواهی بگو
  • کیست آن کالم که از باد و بروت ** ظلم کردست و خراشیدست روت
  • ای عجب در عهد ما ظالم کجاست ** کو نه اندر حبس و در زنجیر ماست
  • چونک ما زادیم ظلم آن روز مرد ** پس بعهد ما کی ظلمی پیش برد 4635
  • چون بر آمد نور ظلمت نیست شد ** ظلم را ظلمت بود اصل و عضد
  • نک شیاطین کسب و خدمت می‌کنند ** دیگران بسته باصفادند و بند
  • اصل ظلم ظالمان از دیو بود ** دیو در بندست استم چون نمود
  • ملک زان دادست ما را کن فکان ** تا ننالد خلق سوی آسمان
  • تا به بالا بر نیاید دودها ** تا نگردد مضطرب چرخ و سها 4640
  • تا نلرزد عرش از ناله یتیم ** تا نگردد از ستم جانی سقیم
  • زان نهادیم از ممالک مذهبی ** تا نیاید بر فلکها یا ربی
  • منگر ای مظلوم سوی آسمان ** کاسمانی شاه داری در زمان
  • گفت پشه داد من از دست باد ** کو دو دست ظلم بر ما بر گشاد
  • ما ز ظلم او به تنگی اندریم ** با لب بسته ازو خون می‌خوریم 4645
  • امرکردن سلیمان علیه السلام پشه‌ی متظلم را به احضار خصم به دیوان حکم
  • پس سلیمان گفت ای زیبادوی ** امر حق باید که از جان بشنوی
  • حق به من گفتست هان ای دادور ** مشنو از خصمی تو بی خصمی دگر