English    Türkçe    فارسی   

3
4751-4800

  • عشق از اول چرا خونی بود ** تا گریزد آنک بیرونی بود
  • چون فرستادی رسولی پیش زن ** آن رسول از رشک گشتی راه‌زن
  • ور بسوی زن نبشتی کاتبش ** نامه را تصحیف خواندی نایبش
  • ور صبا را پیک کردی در وفا ** از غباری تیره گشتی آن صبا
  • رقعه گر بر پر مرغی دوختی ** پر مرغ از تف رقعه سوختی 4755
  • راههای چاره را غیرت ببست ** لشکر اندیشه را رایت شکست
  • بود اول مونس غم انتظار ** آخرش بشکست کی هم انتظار
  • گاه گفتی کین بلای بی‌دواست ** گاه گفتی نه حیات جان ماست
  • گاه هستی زو بر آوردی سری ** گاه او از نیستی خوردی بری
  • چونک بر وی سرد گشتی این نهاد ** جوش کردی گرم چشمه‌ی اتحاد 4760
  • چونک با بی‌برگی غربت بساخت ** برگ بی‌برگی به سوی او بتاخت
  • خوشه‌های فکرتش بی‌کاه شد ** شب‌روان را رهنما چون ماه شد
  • ای بسا طوطی گویای خمش ** ای بسا شیرین‌روان رو ترش
  • رو به گورستان دمی خامش نشین ** آن خموشان سخن‌گو را ببین
  • لیک اگر یکرنگ بینی خاکشان ** نیست یکسان حالت چالاکشان 4765
  • شحم و لحم زندگان یکسان بود ** آن یکی غمگین دگر شادان بود
  • تو چه دانی تا ننوشی قالشان ** زانک پنهانست بر تو حالشان
  • بشنوی از قال های و هوی را ** کی ببینی حالت صدتوی را
  • نقش ما یکسان بضدها متصف ** خاک هم یکسان روانشان مختلف
  • همچنین یکسان بود آوازها ** آن یکی پر درد و آن پر نازها 4770
  • بانگ اسپان بشنوی اندر مصاف ** بانگ مرغان بشنوی اندر طواف
  • آن یکی از حقد و دیگر ز ارتباط ** آن یکی از رنج و دیگر از نشاط
  • هر که دور از حالت ایشان بود ** پیشش آن آوازها یکسان بود
  • آن درختی جنبد از زخم تبر ** و آن درخت دیگر از باد سحر
  • بس غلط گشتم ز دیگ مردریگ ** زانک سرپوشیده می‌جوشید دیگ 4775
  • جوش و نوش هرکست گوید بیا ** جوش صدق و جوش تزویر و ریا
  • گر نداری بو ز جان روشناس ** رو دماغی دست آور بوشناس
  • آن دماغی که بر آن گلشن تند ** چشم یعقوبان هم او روشن کند
  • هین بگو احوال آن خسته‌جگر ** کز بخاری دور ماندیم ای پسر
  • یافتن عاشق معشوق را و بیان آنک جوینده یابنده بود کی و من یعمل مثقال ذرة خیرا یره
  • کان جوان در جست و جو بد هفت سال ** از خیال وصل گشته چون خیال 4780
  • سایه‌ی حق بر سر بنده بود ** عاقبت جوینده یابنده بود
  • گفت پیغامبر که چون کوبی دری ** عاقبت زان در برون آید سری
  • چون نشینی بر سر کوی کسی ** عاقبت بینی تو هم روی کسی
  • چون ز چاهی می‌کنی هر روز خاک ** عاقبت اندر رسی در آب پاک
  • جمله دانند این اگر تو نگروی ** هر چه می‌کاریش روزی بدروی 4785
  • سنگ بر آهن زدی آتش نجست ** این نباشد ور بباشد نادرست
  • آنک روزی نیستش بخت و نجات ** ننگرد عقلش مگر در نادرات
  • کان فلان کس کشت کرد و بر نداشت ** و آن صدف برد و صدف گوهر نداشت
  • بلعم باعور و ابلیس لعین ** سود نامدشان عبادتها و دین
  • صد هزاران انبیا و ره‌روان ** ناید اندر خاطر آن بدگمان 4790
  • این دو را گیرد که تاریکی دهد ** در دلش ادبار جز این کی نهد
  • بس کسا که نان خورد دلشاد او ** مرگ او گردد بگیرد در گلو
  • پس تو ای ادبار رو هم نان مخور ** تا نیفتی همچو او در شور و شر
  • صد هزاران خلق نانها می‌خورند ** زور می‌یابند و جان می‌پرورند
  • تو بدان نادر کجا افتاده‌ای ** گر نه محرومی و ابله زاده‌ای 4795
  • این جهان پر آفتاب و نور ماه ** او بهشته سر فرو برده به چاه
  • که اگر حقست پس کو روشنی ** سر ز چه بردار و بنگر ای دنی
  • جمله عالم شرق و غرب آن نور یافت ** تا تو در چاهی نخواهد بر تو تافت
  • چه رها کن رو به ایوان و کروم ** کم ستیز اینجا بدان کاللج شوم
  • هین مگو کاینک فلانی کشت کرد ** در فلان سالی ملخ کشتش بخورد 4800