English    Türkçe    فارسی   

3
63-112

  • همچنانک خلق عام اندر جهان ** زان جهان ابدال می‌گویندشان
  • کین جهان چاهیست بس تاریک و تنگ ** هست بیرون عالمی بی بو و رنگ
  • هیچ در گوش کسی زیشان نرفت ** کین طمع آمد حجاب ژرف و زفت 65
  • گوش را بندد طمع از استماع ** چشم را بندد غرض از اطلاع
  • همچنانک آن جنین را طمع خون ** کان غذای اوست در اوطان دون
  • از حدیث این جهان محجوب کرد ** غیر خون او می‌نداند چاشت خورد
  • قصه‌ی خورندگان پیل‌بچه از حرص و ترک نصیحت ناصح
  • آن شنیدی تو که در هندوستان ** دید دانایی گروهی دوستان
  • گرسنه مانده شده بی‌برگ و عور ** می‌رسیدند از سفر از راه دور 70
  • مهر داناییش جوشید و بگفت ** خوش سلامیشان و چون گلبن شکفت
  • گفت دانم کز تجوع وز خلا ** جمع آمد رنجتان زین کربلا
  • لیک الله الله ای قوم جلیل ** تا نباشد خوردتان فرزند پیل
  • پیل هست این سو که اکنون می‌روید ** پیل‌زاده مشکرید و بشنوید
  • پیل‌بچگانند اندر راهتان ** صید ایشان هست بس دلخواهتان 75
  • بس ضعیف‌اند و لطیف و بس سمین ** لیک مادر هست طالب در کمین
  • از پی فرزند صد فرسنگ راه ** او بگردد در حنین و آه آه
  • آتش و دود آید از خرطوم او ** الحذر زان کودک مرحوم او
  • اولیا اطفال حق‌اند ای پسر ** غایبی و حاضری بس با خبر
  • غایبی مندیش از نقصانشان ** کو کشد کین از برای جانشان 80
  • گفت اطفال من‌اند این اولیا ** در غریبی فرد از کار و کیا
  • از برای امتحان خوار و یتیم ** لیک اندر سر منم یار و ندیم
  • پشت‌دار جمله عصمتهای من ** گوییا هستند خود اجزای من
  • هان و هان این دلق‌پوشان من‌اند ** صد هزار اندر هزار و یک تن‌اند
  • ورنه کی کردی به یک چوبی هنر ** موسیی فرعون را زیر و زبر 85
  • ورنه کی کردی به یک نفرین بد ** نوح شرق و غرب را غرقاب خود
  • بر نکندی یک دعای لوط راد ** جمله شهرستانشان را بی مراد
  • گشت شهرستان چون فردوسشان ** دجله‌ی آب سیه رو بین نشان
  • سوی شامست این نشان و این خبر ** در ره قدسش ببینی در گذر
  • صد هزاران ز انبیای حق‌پرست ** خود بهر قرنی سیاستها بدست 90
  • گر بگویم وین بیان افزون شود ** خود جگر چه بود که کهها خون شود
  • خون شود کهها و باز آن بفسرد ** تو نبینی خون شدن کوری و رد
  • طرفه کوری دوربین تیزچشم ** لیک از اشتر نبیند غیر پشم
  • مو بمو بیند ز صرفه حرص انس ** رقص بی مقصود دارد همچو خرس
  • رقص آنجا کن که خود را بشکنی ** پنبه را از ریش شهوت بر کنی 95
  • رقص و جولان بر سر میدان کنند ** رقص اندر خون خود مردان کنند
  • چون رهند از دست خود دستی زنند ** چون جهند از نقص خود رقصی کنند
  • مطربانشان از درون دف می‌زنند ** بحرها در شورشان کف می‌زنند
  • تو نبینی لیک بهر گوششان ** برگها بر شاخها هم کف‌زنان
  • تو نبینی برگها را کف زدن ** گوش دل باید نه این گوش بدن 100
  • گوش سر بر بند از هزل و دروغ ** تا ببینی شهر جان با فروغ
  • سر کشد گوش محمد در سخن ** کش بگوید در نبی حق هو اذن
  • سر به سر گوشست و چشم است این نبی ** تازه زو ما مرضعست او ما صبی
  • این سخن پایان ندارد باز ران ** سوی اهل پیل و بر آغاز ران
  • بقیه‌ی قصه‌ی متعرضان پیل‌بچگان
  • هر دهان را پیل بویی می‌کند ** گرد معده‌ی هر بشر بر می‌تند 105
  • تا کجا یابد کباب پور خویش ** تا نماید انتقام و زور خویش
  • گوشتهای بندگان حق خوری ** غیبت ایشان کنی کیفر بری
  • هان که بویای دهانتان خالقست ** کی برد جان غیر آن کو صادقست
  • وای آن افسوسیی کش بوی‌گیر ** باشد اندر گور منکر یا نکیر
  • نه دهان دزدیدن امکان زان مهان ** نه دهان خوش کردن از دارودهان 110
  • آب و روغن نیست مر روپوش را ** راه حیلت نیست عقل و هوش را
  • چند کوبد زخمهای گرزشان ** بر سر هر ژاژخا و مرزشان