English    Türkçe    فارسی   

3
819-868

  • همچو من از مستی شهوت ببر ** مستی شهوت ببین اندر شتر
  • باز این مستی شهوت در جهان ** پیش مستی ملک دان مستهان 820
  • مستی آن مستی این بشکند ** او به شهوت التفاتی کی کند
  • آب شیرین تا نخوردی آب شور ** خوش بود خوش چون درون دیده نور
  • قطره‌ای از باده‌های آسمان ** بر کند جان را ز می وز ساقیان
  • تا چه مستیها بود املاک را ** وز جلالت روحهای پاک را
  • که به بوی دل در آن می بسته‌اند ** خم باده‌ی این جهان بشکسته‌اند 825
  • جز مگر آنها که نومیدند و دور ** همچو کفاری نهفته در قبور
  • ناامید از هر دو عالم گشته‌اند ** خارهای بی‌نهایت کشته‌اند
  • پس ز مستیها بگفتند ای دریغ ** بر زمین باران بدادیمی چو میغ
  • گستریدیمی درین بی‌داد جا ** عدل و انصاف و عبادات و وفا
  • این بگفتند و قضا می‌گفت بیست ** پیش پاتان دام ناپیدا بسیست 830
  • هین مدو گستاخ در دشت بلا ** هین مران کورانه اندر کربلا
  • که ز موی و استخوان هالکان ** می‌نیابد راه پای سالکان
  • جمله‌ی راه استخوان و موی و پی ** بس که تیغ قهر لاشی کرد شی
  • گفت حق که بندگان جفت عون ** بر زمین آهسته می‌رانند و هون
  • پا برهنه چون رود در خارزار ** جز بوقفه و فکرت و پرهیزگار 835
  • این قضا می‌گفت لیکن گوششان ** بسته بود اندر حجاب جوششان
  • چشمها و گوشها را بسته‌اند ** جز مر آنها را که از خود رسته‌اند
  • جز عنایت که گشاید چشم را ** جز محبت که نشاند خشم را
  • جهد بی توفیق خود کس را مباد ** در جهان والله اعلم بالسداد
  • قصه‌ی خواب دیدن فرعون آمدن موسی را علیه السلام و تدارک اندیشیدن
  • جهد فرعونی چو بی توفیق بود ** هرچه او می‌دوخت آن تفتیق بود 840
  • از منجم بود در حکمش هزار ** وز معبر نیز و ساحر بی‌شمار
  • مقدم موسی نمودندش بخواب ** که کند فرعون و ملکش را خراب
  • با معبر گفت و با اهل نجوم ** چون بود دفع خیال و خواب شوم
  • جمله گفتندش که تدبیری کنیم ** راه زادن را چو ره‌زن می‌زنیم
  • تا رسید آن شب که مولد بود آن ** رای این دیدند آن فرعونیان 845
  • که برون آرند آن روز از پگاه ** سوی میدان بزم و تخت پادشاه
  • الصلا ای جمله اسرائیلیان ** شاه می‌خواند شما را زان مکان
  • تا شما را رو نماید بی نقاب ** بر شما احسان کند بهر ثواب
  • کان اسیران را بجز دوری نبود ** دیدن فرعون دستوری نبود
  • گر فتادندی به ره در پیش او ** بهر آن یاسه بخفتندی برو 850
  • یاسه این بد که نبیند هیچ اسیر ** در گه و بیگه لقای آن امیر
  • بانگ چاووشان چو در ره بشنود ** تا ببیند رو به دیواری کند
  • ور ببیند روی او مجرم بود ** آنچ بتر بر سر او آن رود
  • بودشان حرص لقای ممتنع ** چون حریصست آدمی فیما منع
  • به میدان خواندن بنی اسرائیل برای حیله‌ی ولادت موسی علیه السلام
  • ای اسیران سوی میدانگه روید ** کز شهانشه دیدن و جودست امید 855
  • چون شنیدند مژده اسرائیلیان ** تشنگان بودند و بس مشتاق آن
  • حیله را خوردند و آن سو تاختند ** خویشتن را بهر جلوه ساختند
  • حکایت
  • همچنان کاینجا مغول حیله‌دان ** گفت می‌جویم کسی از مصریان
  • مصریان را جمع آرید این طرف ** تا در آید آنک می‌باید بکف
  • هر که می‌آمد بگفتا نیست این ** هین در آ خواجه در آن گوشه نشین 860
  • تا بدین شیوه همه جمع آمدند ** گردن ایشان بدین حیلت زدند
  • شومی آنک سوی بانگ نماز ** داعی الله را نبردندی نیاز
  • دعوت مکارشان اندر کشید ** الحذر از مکر شیطان ای رشید
  • بانگ درویشان و محتاجان بنوش ** تا نگیرد بانگ محتالیت گوش
  • گر گدایان طامع‌اند و زشت‌خو ** در شکم‌خواران تو صاحب‌دل بجو 865
  • در تگ دریا گهر با سنگهاست ** فخرها اندر میان ننگهاست
  • پس بجوشیدند اسرائیلیان ** از پگه تا جانب میدان دوان
  • چون بحیلتشان به میدان برد او ** روی خود ننمودشان بس تازه‌رو