English    Türkçe    فارسی   

3
84-133

  • هان و هان این دلق‌پوشان من‌اند ** صد هزار اندر هزار و یک تن‌اند
  • ورنه کی کردی به یک چوبی هنر ** موسیی فرعون را زیر و زبر 85
  • ورنه کی کردی به یک نفرین بد ** نوح شرق و غرب را غرقاب خود
  • بر نکندی یک دعای لوط راد ** جمله شهرستانشان را بی مراد
  • گشت شهرستان چون فردوسشان ** دجله‌ی آب سیه رو بین نشان
  • سوی شامست این نشان و این خبر ** در ره قدسش ببینی در گذر
  • صد هزاران ز انبیای حق‌پرست ** خود بهر قرنی سیاستها بدست 90
  • گر بگویم وین بیان افزون شود ** خود جگر چه بود که کهها خون شود
  • خون شود کهها و باز آن بفسرد ** تو نبینی خون شدن کوری و رد
  • طرفه کوری دوربین تیزچشم ** لیک از اشتر نبیند غیر پشم
  • مو بمو بیند ز صرفه حرص انس ** رقص بی مقصود دارد همچو خرس
  • رقص آنجا کن که خود را بشکنی ** پنبه را از ریش شهوت بر کنی 95
  • رقص و جولان بر سر میدان کنند ** رقص اندر خون خود مردان کنند
  • چون رهند از دست خود دستی زنند ** چون جهند از نقص خود رقصی کنند
  • مطربانشان از درون دف می‌زنند ** بحرها در شورشان کف می‌زنند
  • تو نبینی لیک بهر گوششان ** برگها بر شاخها هم کف‌زنان
  • تو نبینی برگها را کف زدن ** گوش دل باید نه این گوش بدن 100
  • گوش سر بر بند از هزل و دروغ ** تا ببینی شهر جان با فروغ
  • سر کشد گوش محمد در سخن ** کش بگوید در نبی حق هو اذن
  • سر به سر گوشست و چشم است این نبی ** تازه زو ما مرضعست او ما صبی
  • این سخن پایان ندارد باز ران ** سوی اهل پیل و بر آغاز ران
  • بقیه‌ی قصه‌ی متعرضان پیل‌بچگان
  • هر دهان را پیل بویی می‌کند ** گرد معده‌ی هر بشر بر می‌تند 105
  • تا کجا یابد کباب پور خویش ** تا نماید انتقام و زور خویش
  • گوشتهای بندگان حق خوری ** غیبت ایشان کنی کیفر بری
  • هان که بویای دهانتان خالقست ** کی برد جان غیر آن کو صادقست
  • وای آن افسوسیی کش بوی‌گیر ** باشد اندر گور منکر یا نکیر
  • نه دهان دزدیدن امکان زان مهان ** نه دهان خوش کردن از دارودهان 110
  • آب و روغن نیست مر روپوش را ** راه حیلت نیست عقل و هوش را
  • چند کوبد زخمهای گرزشان ** بر سر هر ژاژخا و مرزشان
  • گرز عزرائیل را بنگر اثر ** گر نبینی چوب و آهن در صور
  • هم بصورت می‌نماید گه گهی ** زان همان رنجور باشد آگهی
  • گوید آن رنجور ای یاران من ** چیست این شمشیر بر ساران من 115
  • ما نمی‌بینیم باشد این خیال ** چه خیالست این که این هست ارتحال
  • چه خیالست این که این چرخ نگون ** از نهیب این خیالی شد کنون
  • گرزها و تیغها محسوس شد ** پیش بیمار و سرش منکوس شد
  • او همی‌بیند که آن از بهر اوست ** چشم دشمن بسته زان و چشم دوست
  • حرص دنیا رفت و چشمش تیز شد ** چشم او روشن گه خون‌ریز شد 120
  • مرغ بی‌هنگام شد آن چشم او ** از نتیجه‌ی کبر او و خشم او
  • سر بریدن واجب آید مرغ را ** کو بغیر وقت جنباند درا
  • هر زمان نزعیست جزو جانت را ** بنگر اندر نزع جان ایمانت را
  • عمر تو مانند همیان زرست ** روز و شب مانند دینار اشمرست
  • می‌شمارد می‌دهد زر بی وقوف ** تا که خالی گردد و آید خسوف 125
  • گر ز که بستانی و ننهی بجای ** اندر آید کوه زان دادن ز پای
  • پس بنه بر جای هر دم را عوض ** تا ز واسجد واقترب یابی غرض
  • در تمامی کارها چندین مکوش ** جز به کاری که بود در دین مکوش
  • عاقبت تو رفت خواهی ناتمام ** کارهاات ابتر و نان تو خام
  • وان عمارت کردن گور و لحد ** نه به سنگست و به چوب و نه لبد 130
  • بلک خود را در صفا گوری کنی ** در منی او کنی دفن منی
  • خاک او گردی و مدفون غمش ** تا دمت یابد مددها از دمش
  • گورخانه و قبه‌ها و کنگره ** نبود از اصحاب معنی آن سره