English    Türkçe    فارسی   

3
885-934

  • من چو ابرم تو زمین موسی نبات ** حق شه شطرنج و ما ماتیم مات 885
  • مات و برد از شاه می‌دان ای عروس ** آن مدان از ما مکن بر ما فسوس
  • آنچ این فرعون می‌ترسد ازو ** هست شد این دم که گشتم جفت تو
  • وصیت کردن عمران جفت خود را بعد از مجامعت کی مرا ندیده باشی
  • وا مگردان هیچ ازینها دم مزن ** تا نیاید بر من و تو صد حزن
  • عاقبت پیدا شود آثار این ** چون علامتها رسید ای نازنین
  • در زمان از سوی میدان نعره‌ها ** می‌رسید از خلق و پر می‌شد هوا 890
  • شاه از آن هیبت برون جست آن زمان ** پابرهنه کین چه غلغلهاست هان
  • از سوی میدان چه بانگست و غریو ** کز نهیبش می‌رمد جنی و دیو
  • گفت عمران شاه ما را عمر باد ** قوم اسرائیلیانند از تو شاد
  • از عطای شاه شادی می‌کنند ** رقص می‌آرند و کفها می‌زنند
  • گفت باشد کین بود اما ولیک ** وهم و اندیشه مرا پر کرد نیک 895
  • ترسیدن فرعون از آن بانگ
  • این صدا جان مرا تغییر کرد ** از غم و اندوه تلخم پیر کرد
  • پیش می‌آمد سپس می‌رفت شه ** جمله شب او همچو حامل وقت زه
  • هر زمان می‌گفت ای عمران مرا ** سخت از جا برده است این نعره‌ها
  • زهره نه عمران مسکین را که تا ** باز گوید اختلاط جفت را
  • که زن عمران به عمران در خزید ** تا که شد استاره‌ی موسی پدید 900
  • هر پیمبر که در آید در رحم ** نجم او بر چرخ گردد منتجم
  • پیدا شدن استاره‌ی موسی علیه السلام بر آسمان و غریو منجمان در میدان
  • بر فلک پیدا شد آن استاره‌اش ** کوری فرعون و مکر و چاره‌اش
  • روز شد گفتش که ای عمران برو ** واقف آن غلغل و آن بانگ شو
  • راند عمران جانب میدان و گفت ** این چه غلغل بود شاهنشه نخفت
  • هر منجم سر برهنه جامه‌پاک ** همچو اصحاب عزا بوسیده خاک 905
  • همچو اصحاب عزا آوازشان ** بد گرفته از فغان و سازشان
  • ریش و مو بر کنده رو بدریدگان ** خاک بر سر کرده خون‌پر دیدگان
  • گفت خیرست این چه آشوبست و حال ** بد نشانی می‌دهد منحوس سال
  • عذر آوردند و گفتند ای امیر ** کرد ما را دست تقدیرش اسیر
  • این همه کردیم و دولت تیره شد ** دشمن شه هست گشت و چیره شد 910
  • شب ستاره‌ی آن پسر آمد عیان ** کوری ما بر جبین آسمان
  • زد ستاره‌ی آن پیمبر بر سما ** ما ستاره‌بار گشتیم از بکا
  • با دل خوش شاد عمران وز نفاق ** دست بر سر می‌بزد کاه الفراق
  • کرد عمران خویش پر خشم و ترش ** رفت چون دیوانگان بی عقل و هش
  • خویشتن را اعجمی کرد و براند ** گفته‌های بس خشن بر جمع خواند 915
  • خویشتن را ترش و غمگین ساخت او ** نردهای بازگونه باخت او
  • گفتشان شاه مرا بفریفتید ** از خیانت وز طمع نشکیفتید
  • سوی میدان شاه را انگیختید ** آب روی شاه ما را ریختید
  • دست بر سینه زدیت اندر ضمان ** شاه را ما فارغ آریم از غمان
  • شاه هم بشنید و گفت ای خاینان ** من بر آویزم شما را بی امان 920
  • خویش را در مضحکه انداختم ** مالها با دشمنان در باختم
  • تا که امشب جمله اسرائیلیان ** دور ماندند از ملاقات زنان
  • مال رفت و آب رو و کار خام ** این بود یاری و افعال کرام
  • سالها ادرار و خلعت می‌برید ** مملکتها را مسلم می‌خورید
  • رایتان این بود و فرهنگ و نجوم ** طبل‌خوارانید و مکارید و شوم 925
  • من شما را بر درم و آتش زنم ** بینی و گوش و لبانتان بر کنم
  • من شما را هیزم آتش کنم ** عیش رفته بر شما ناخوش کنم
  • سجده کردند و بگفتند ای خدیو ** گر یکی کرت ز ما چربید دیو
  • سالها دفع بلاها کرده‌ایم ** وهم حیران زانچ ماها کرده‌ایم
  • فوت شد از ما و حملش شد پدید ** نطفه‌اش جست و رحم اندر خزید 930
  • لیک استغفار این روز ولاد ** ما نگه داریم ای شاه و قباد
  • روز میلادش رصد بندیم ما ** تا نگردد فوت و نجهد این قضا
  • گر نداریم این نگه ما را بکش ** ای غلام رای تو افکار و هش
  • تا بنه مه می‌شمرد او روز روز ** تا نپرد تیر حکم خصم‌دوز