English    Türkçe    فارسی   

3
944-993

  • آن زنان با طفلکان بیرون شدند ** شادمان تا خیمه‌ی شه آمدند
  • هر زن نوزاده بیرون شد ز شهر ** سوی میدان غافل از دستان و قهر 945
  • چون زنان جمله بدو گرد آمدند ** هرچه بود آن نر ز مادر بستدند
  • سر بریدندش که اینست احتیاط ** تا نروید خصم و نفزاید خباط
  • بوجود آمدن موسی و آمدن عوانان به خانه‌ی عمران و وحی آمدن به مادر موسی کی موسی را در آتش انداز
  • خود زن عمران که موسی برده بود ** دامن اندر چید از آن آشوب و دود
  • آن زنان قابله در خانه‌ها ** بهر جاسوسی فرستاد آن دغا
  • غمز کردندش که اینجا کودکیست ** نامد او میدان که در وهم و شکیست 950
  • اندرین کوچه یکی زیبا زنیست ** کودکی دارد ولیکن پرفنیست
  • پس عوانان آمدند او طفل را ** در تنور انداخت از امر خدا
  • وحی آمد سوی زن زان با خبر ** که ز اصل آن خلیلست این پسر
  • عصمت یا نار کونی باردا ** لا تکون النار حرا شاردا
  • زن بوحی انداخت او را در شرر ** بر تن موسی نکرد آتش اثر 955
  • پس عوانان بی مراد آن سو شدند ** باز غمازان کز آن واقف بدند
  • با عوانان ماجرا بر داشتند ** پیش فرعون از برای دانگ چند
  • کای عوانان باز گردید آن طرف ** نیک نیکو بنگرید اندر غرف
  • وحی آمدن به مادر موسی کی موسی را در آب افکن
  • باز وحی آمد که در آبش فکن ** روی در اومید دار و مو مکن
  • در فکن در نیلش و کن اعتماد ** من ترا با وی رسانم رو سپید 960
  • این سخن پایان ندارد مکرهاش ** جمله می‌پیچید هم در ساق و پاش
  • صد هزاران طفل می‌کشت او برون ** موسی اندر صدر خانه در درون
  • از جنون می‌کشت هر جا بد جنین ** از حیل آن کورچشم دوربین
  • اژدها بد مکر فرعون عنود ** مکر شاهان جهان را خورده بود
  • لیک ازو فرعون‌تر آمد پدید ** هم ورا هم مکر او را در کشید 965
  • اژدها بود و عصا شد اژدها ** این بخورد آن را به توفیق خدا
  • دست شد بالای دست این تا کجا ** تا بیزدان که الیه المنتهی
  • کان یکی دریاست بی غور و کران ** جمله دریاها چو سیلی پیش آن
  • حیله‌ها و چاره‌ها گر اژدهاست ** پیش الا الله آنها جمله لاست
  • چون رسید اینجا بیانم سر نهاد ** محو شد والله اعلم بالرشاد 970
  • آنچ در فرعون بود اندر تو هست ** لیک اژدرهات محبوس چهست
  • ای دریغ این جمله احوال توست ** تو بر آن فرعون بر خواهیش بست
  • گر ز تو گویند وحشت زایدت ** ور ز دیگر آفسان بنمایدت
  • چه خرابت می‌کند نفس لعین ** دور می‌اندازدت سخت این قرین
  • آتشت را هیزم فرعون نیست ** ورنه چون فرعون او شعله‌زنیست 975
  • حکایت مارگیر کی اژدهای فسرده را مرده پنداشت در ریسمانهاش پیچید و آورد به بغداد
  • یک حکایت بشنو از تاریخ‌گوی ** تا بری زین راز سرپوشیده بوی
  • مارگیری رفت سوی کوهسار ** تا بگیرد او به افسونهاش مار
  • گر گران و گر شتابنده بود ** آنک جویندست یابنده بود
  • در طلب زن دایما تو هر دو دست ** که طلب در راه نیکو رهبرست
  • لنگ و لوک و خفته‌شکل و بی‌ادب ** سوی او می‌غیژ و او را می‌طلب 980
  • گه بگفت و گه بخاموشی و گه ** بوی کردن گیر هر سو بوی شه
  • گفت آن یعقوب با اولاد خویش ** جستن یوسف کنید از حد بیش
  • هر حس خود را درین جستن بجد ** هر طرف رانید شکل مستعد
  • گفت از روح خدا لا تیاسوا ** همچو گم کرده پسر رو سو بسو
  • از ره حس دهان پرسان شوید ** گوش را بر چار راه آن نهید 985
  • هر کجا بوی خوش آید بو برید ** سوی آن سر کاشنای آن سرید
  • هر کجا لطفی ببینی از کسی ** سوی اصل لطف ره یابی عسی
  • این همه خوشها ز دریاییست ژرف ** جزو را بگذار و بر کل دار طرف
  • جنگهای خلق بهر خوبیست ** برگ بی برگی نشان طوبیست
  • خشمهای خلق بهر آشتیست ** دام راحت دایما بی‌راحتیست 990
  • هر زدن بهر نوازش را بود ** هر گله از شکر آگه می‌کند
  • بوی بر از جزو تا کل ای کریم ** بوی بر از ضد تا ضد ای حکیم
  • جنگها می آشتی آرد درست ** مار گیر از بهر یاری مار جست