English    Türkçe    فارسی   

4
1024-1073

  • ظاهرت از تیرگی افغان کنان ** باطن تو گلستان در گلستان
  • قاصد او چون صوفیان روترش ** تا نیامیزند با هر نورکش 1025
  • عارفان روترش چون خارپشت ** عیش پنهان کرده در خار درشت
  • باغ پنهان گرد باغ آن خار فاش ** کای عدوی دزد زین در دور باش
  • خارپشتا خار حارس کرده‌ای ** سر چو صوفی در گریبان برده‌ای
  • تا کسی دوچار دانگ عیش تو ** کم شود زین گلرخان خارخو
  • طفل تو گرچه که کودک‌خو بدست ** هر دو عالم خود طفیل او بدست 1030
  • ما جهانی را بدو زنده کنیم ** چرخ را در خدمتش بنده کنیم
  • گفت عبدالمطلب کین دم کجاست ** ای علیم السر نشان ده راه راست
  • نشان خواستن عبدالمطلب از موضع محمد علیه‌السلام کی کجاش یابم و جواب آمدن از اندرون کعبه و نشان یافتن
  • از درون کعبه آوازش رسید ** گفت ای جوینده آن طفل رشید
  • در فلان وادیست زیر آن درخت ** پس روان شد زود پیر نیکبخت
  • در رکاب او امیران قریش ** زانک جدش بود ز اعیان قریش 1035
  • تا به پشت آدم اسلافش همه ** مهتران بزم و رزم و ملحمه
  • این نسب خود پوست او را بوده است ** کز شهنشاهان مه پالوده است
  • مغز او خود از نسب دورست و پاک ** نیست جنسش از سمک کس تا سماک
  • نور حق را کس نجوید زاد و بود ** خلعت حق را چه حاجت تار و پود
  • کمترین خلعت که بدهد در ثواب ** بر فزاید بر طراز آفتاب 1040
  • بقیه‌ی قصه‌ی دعوت رحمت بلقیس را
  • خیز بلقیسا بیا و ملک بین ** بر لب دریای یزدان در بچین
  • خواهرانت ساکن چرخ سنی ** تو بمرداری چه سلطانی کنی
  • خواهرانت را ز بخششهای راد ** هیچ می‌دانی که آن سلطان چه داد
  • تو ز شادی چون گرفتی طبل‌زن ** که منم شاه و رئیس گولحن
  • مثل قانع شدن آدمی به دنیا و حرص او در طلب دنیا و غفلت او از دولت روحانیان کی ابنای جنس وی‌اند و نعره‌زنان کی یا لیت قومی یعلمون
  • آن سگی در کو گدای کور دید ** حمله می‌آورد و دلقش می‌درید 1045
  • گفته‌ایم این را ولی باری دگر ** شد مکرر بهر تاکید خبر
  • کور گفتش آخر آن یاران تو ** بر کهند این دم شکاری صیدجو
  • قوم تو در کوه می‌گیرند گور ** در میان کوی می‌گیری تو کور
  • ترک این تزویر گو شیخ نفور ** آب شوری جمع کرده چند کور
  • کین مریدان من و من آب شور ** می‌خورند از من همی گردند کور 1050
  • آب خود شیرین کن از بحر لدن ** آب بد را دام این کوران مکن
  • خیز شیران خدا بین گورگیر ** تو چو سگ چونی بزرقی کورگیر
  • گور چه از صید غیر دوست دور ** جمله شیر و شیرگیر و مست نور
  • در نظاره صید و صیادی شه ** کرده ترک صید و مرده در وله
  • هم‌چو مرغ مرده‌شان بگرفته یار ** تا کند او جنس ایشان را شکار 1055
  • مرغ مرده مضطر اندر وصل و بین ** خوانده‌ای القلب بین اصبعین
  • مرغ مرده‌ش را هر آنک شد شکار ** چون ببیند شد شکار شهریار
  • هر که او زین مرغ مرده سر بتافت ** دست آن صیاد را هرگز نیافت
  • گوید او منگر به مرداری من ** عشق شه بین در نگهداری من
  • من نه مردارم مرا شه کشته است ** صورت من شبه مرده گشته است 1060
  • جنبشم زین پیش بود از بال و پر ** جنبشم اکنون ز دست دادگر
  • جنبش فانیم بیرون شد ز پوست ** جنبشم باقیست اکنون چون ازوست
  • هر که کژ جنبد به پیش جنبشم ** گرچه سیمرغست زارش می‌کشم
  • هین مرا مرده مبین گر زنده‌ای ** در کف شاهم نگر گر بنده‌ای
  • مرده زنده کرد عیسی از کرم ** من به کف خالق عیسی درم 1065
  • کی بمانم مرده در قبضه‌ی خدا ** بر کف عیسی مدار این هم روا
  • عیسی‌ام لیکن هر آنکو یافت جان ** از دم من او بماند جاودان
  • شد ز عیسی زنده لیکن باز مرد ** شاد آنکو جان بدین عیسی سپرد
  • من عصاام در کف موسی خویش ** موسیم پنهان و من پیدا به پیش
  • بر مسلمانان پل دریا شوم ** باز بر فرعون اژدها شوم 1070
  • این عصا را ای پسر تنها مبین ** که عصا بی‌کف حق نبود چنین
  • موج طوفان هم عصا بد کو ز درد ** طنطنه‌ی جادوپرستان را بخورد
  • گر عصاهای خدا را بشمرم ** زرق این فرعونیان را بر درم