English    Türkçe    فارسی   

4
1057-1106

  • مرغ مرده‌ش را هر آنک شد شکار ** چون ببیند شد شکار شهریار
  • هر که او زین مرغ مرده سر بتافت ** دست آن صیاد را هرگز نیافت
  • گوید او منگر به مرداری من ** عشق شه بین در نگهداری من
  • من نه مردارم مرا شه کشته است ** صورت من شبه مرده گشته است 1060
  • جنبشم زین پیش بود از بال و پر ** جنبشم اکنون ز دست دادگر
  • جنبش فانیم بیرون شد ز پوست ** جنبشم باقیست اکنون چون ازوست
  • هر که کژ جنبد به پیش جنبشم ** گرچه سیمرغست زارش می‌کشم
  • هین مرا مرده مبین گر زنده‌ای ** در کف شاهم نگر گر بنده‌ای
  • مرده زنده کرد عیسی از کرم ** من به کف خالق عیسی درم 1065
  • کی بمانم مرده در قبضه‌ی خدا ** بر کف عیسی مدار این هم روا
  • عیسی‌ام لیکن هر آنکو یافت جان ** از دم من او بماند جاودان
  • شد ز عیسی زنده لیکن باز مرد ** شاد آنکو جان بدین عیسی سپرد
  • من عصاام در کف موسی خویش ** موسیم پنهان و من پیدا به پیش
  • بر مسلمانان پل دریا شوم ** باز بر فرعون اژدها شوم 1070
  • این عصا را ای پسر تنها مبین ** که عصا بی‌کف حق نبود چنین
  • موج طوفان هم عصا بد کو ز درد ** طنطنه‌ی جادوپرستان را بخورد
  • گر عصاهای خدا را بشمرم ** زرق این فرعونیان را بر درم
  • لیک زین شیرین گیای زهرمند ** ترک کن تا چند روزی می‌چرند
  • گر نباشد جاه فرعون و سری ** از کجا یابد جهنم پروری 1075
  • فربهش کن آنگهش کش ای قصاب ** زانک بی‌برگ‌اند در دوزخ کلاب
  • گر نبودی خصم و دشمن در جهان ** پس بمردی خشم اندر مردمان
  • دوزخ آن خشمست خصمی بایدش ** تا زید ور نی رحیمی بکشدش
  • پس بماندی لطف بی‌قهر و بدی ** پس کمال پادشاهی کی بدی
  • ریش‌خندی کرده‌اند آن منکران ** بر مثلها و بیان ذاکران 1080
  • تو اگر خواهی بکن هم ریش‌خند ** چند خواهی زیست ای مردار چند
  • شاد باشید ای محبان در نیاز ** بر همین در که شود امروز باز
  • هر حویجی باشدش کردی دگر ** در میان باغ از سیر و کبر
  • هر یکی با جنس خود در کرد خود ** از برای پختگی نم می‌خورد
  • تو که کرد زعفرانی زعفران ** باش و آمیزش مکن با دیگران 1085
  • آب می‌خور زعفرانا تا رسی ** زعفرانی اندر آن حلوا رسی
  • در مکن در کرد شلغم پوز خویش ** که نگردد با تو او هم‌طبع و کیش
  • تو بکردی او بکردی مودعه ** زانک ارض الله آمد واسعه
  • خاصه آن ارضی که از پهناوری ** در سفر گم می‌شود دیو و پری
  • اندر آن بحر و بیابان و جبال ** منقطع می‌گردد اوهام و خیال 1090
  • این بیابان در بیابانهای او ** هم‌چو اندر بحر پر یک تای مو
  • آب استاده که سیرستش نهان ** تازه‌تر خوشتر ز جوهای روان
  • کو درون خویش چون جان و روان ** سیر پنهان دارد و پای روان
  • مستمع خفتست کوته کن خطاب ** ای خطیب این نقش کم کن تو بر آب
  • خیز بلقیسا که بازاریست تیز ** زین خسیسان کسادافکن گریز 1095
  • خیز بلقیسا کنون با اختیار ** پیش از آنک مرگ آرد گیر و دار
  • بعد از آن گوشت کشد مرگ آنچنان ** که چو دزد آیی به شحنه جان‌کنان
  • زین خران تا چند باشی نعل‌دزد ** گر همی دزدی بیا و لعل دزد
  • خواهرانت یافته ملک خلود ** تو گرفته ملکت کور و کبود
  • ای خنک آن را کزین ملکت بجست ** که اجل این ملک را ویران‌گرست 1100
  • خیز بلقیسا بیا باری ببین ** ملکت شاهان و سلطانان دین
  • شسته در باطن میان گلستان ** ظاهر آحادی میان دوستان
  • بوستان با او روان هر جا رود ** لیک آن از خلق پنهان می‌شود
  • میوه‌ها لایه‌کنان کز من بچر ** آب حیوان آمده کز من بخور
  • طوف می‌کن بر فلک بی‌پر و بال ** هم‌چو خورشید و چو بدر و چون هلال 1105
  • چون روان باشی روان و پای نی ** می‌خوری صد لوت و لقمه‌خای نی