English    Türkçe    فارسی   

4
1201-1250

  • محسنان مردند و احسانها بماند ** ای خنک آن را که این مرکب براند
  • ظالمان مردند و ماند آن ظلمها ** وای جانی کو کند مکر و دها
  • گفت پیغامبر خنک آن را که او ** شد ز دنیا ماند ازو فعل نکو
  • مرد محسن لیک احسانش نمرد ** نزد یزدان دین و احسان نیست خرد
  • وای آنکو مرد و عصیانش نمود ** تا نپنداری به مرگ او جان ببرد 1205
  • این رها کن زانک شاعر بر گذر ** وام‌دارست و قوی محتاج زر
  • برد شاعر شعر سوی شهریار ** بر امید بخشش و احسان پار
  • نازنین شعری پر از در درست ** بر امید و بوی اکرام نخست
  • شاه هم بر خوی خود گفتش هزار ** چون چنین بد عادت آن شهریار
  • لیک این بار آن وزیر پر ز جود ** بر براق عز ز دنیا رفته بود 1210
  • بر مقام او وزیر نو رئیس ** گشته لیکن سخت بی‌رحم و خسیس
  • گفت ای شه خرجها داریم ما ** شاعری را نبود این بخشش جزا
  • من به ربع عشر این ای مغتنم ** مرد شاعر را خوش و راضی کنم
  • خلق گفتندش که او از پیش‌دست ** ده هزاران زین دلاور برده است
  • بعد شکر کلک خایی چون کند ** بعد سلطانی گدایی چون کند 1215
  • گفت بفشارم ورا اندر فشار ** تا شود زار و نزار از انتظار
  • آنگه ار خاکش دهم از راه من ** در رباید هم‌چو گلبرگ از چمن
  • این به من بگذار که استادم درین ** گر تقاضاگر بود هر آتشین
  • از ثریا گر بپرد تا ثری ** نرم گردد چون ببیند او مرا
  • گفت سلطانش برو فرمان تراست ** لیک شادش کن که نیکوگوی ماست 1220
  • گفت او را و دو صد اومیدلیس ** تو به من بگذار این بر من نویس
  • پس فکندش صاحب اندر انتظار ** شد زمستان و دی و آمد بهار
  • شاعر اندر انتظارش پیر شد ** پس زبون این غم و تدبیر شد
  • گفت اگر زر نه که دشنامم دهی ** تا رهد جانم ترا باشم رهی
  • انتظارم کشت باری گو برو ** تا رهد این جان مسکین از گرو 1225
  • بعد از آنش داد ربع عشر آن ** ماند شاعر اندر اندیشه‌ی گران
  • کانچنان نقد و چنان بسیار بود ** این که دیر اشکفت دسته‌ی خار بود
  • پس بگفتندش که آن دستور راد ** رفت از دنیا خدا مزدت دهاد
  • که مضاعف زو همی‌شد آن عطا ** کم همی‌افتاد بخشش را خطا
  • این زمان او رفت و احسان را ببرد ** او نمرد الحق بلی احسان بمرد 1230
  • رفت از ما صاحب راد و رشید ** صاحب سلاخ درویشان رسید
  • رو بگیر این را و زینجا شب گریز ** تا نگیرد با تو این صاحب‌ستیز
  • ما به صد حیلت ازو این هدیه را ** بستدیم ای بی‌خبر از جهد ما
  • رو بایشان کرد و گفت ای مشفقان ** از کجا آمد بگویید این عوان
  • چیست نام این وزیر جامه‌کن ** قوم گفتندش که نامش هم حسن 1235
  • گفت یا رب نام آن و نام این ** چون یکی آمد دریغ ای رب دین
  • آن حسن نامی که از یک کلک او ** صد وزیر و صاحب آید جودخو
  • این حسن کز ریش زشت این حسن ** می‌توان بافید ای جان صد رسن
  • بر چنین صاحب چو شه اصغا کند ** شاه و ملکش را ابد رسوا کند
  • مانستن بدرایی این وزیر دون در افساد مروت شاه به وزیر فرعون یعنی هامان در افساد قابلیت فرعون
  • چند آن فرعون می‌شد نرم و رام ** چون شنیدی او ز موسی آن کلام 1240
  • آن کلامی که بدادی سنگ شیر ** از خوشی آن کلام بی‌نظیر
  • چون بهامان که وزیرش بود او ** مشورت کردی که کینش بود خو
  • پس بگفتی تا کنون بودی خدیو ** بنده گردی ژنده‌پوشی را بریو
  • هم‌چو سنگ منجنیقی آمدی ** آن سخن بر شیشه خانه‌ی او زدی
  • هر چه صد روز آن کلیم خوش‌خطاب ** ساختی در یک‌دم او کردی خراب 1245
  • عقل تو دستور و مغلوب هواست ** در وجودت ره‌زن راه خداست
  • ناصحی ربانیی پندت دهد ** آن سخن را او به فن طرحی نهد
  • کین نه بر جایست هین از جا مشو ** نیست چندان با خود آ شیدا مشو
  • وای آن شه که وزیرش این بود ** جای هر دو دوزخ پر کین بود
  • شاد آن شاهی که او را دست‌گیر ** باشد اندر کار چون آصف وزیر 1250