English    Türkçe    فارسی   

4
1459-1508

  • ره شناسی می‌بباید با لباب ** هر رهی را خاصه اندر راه آب
  • خیز بنگر کاروان ره‌زده ** هر طرف غولیست کشتیبان شده 1460
  • خضر وقتی غوث هر کشتی توی ** هم‌چو روح‌الله مکن تنها روی
  • پیش این جمعی چو شمع آسمان ** انقطاع و خلوت آری را بمان
  • وقت خلوت نیست اندر جمع آی ** ای هدی چون کوه قاف و تو همای
  • بدر بر صدر فلک شد شب روان ** سیر را نگذارد از بانگ سگان
  • طاعنان هم‌چون سگان بر بدر تو ** بانگ می‌دارند سوی صدر تو 1465
  • این سگان کرند از امر انصتوا ** از سفه و عوع کنان بر بدر تو
  • هین بمگذار ای شفا رنجور را ** تو ز خشم کر عصای کور را
  • نه تو گفتی قاید اعمی به راه ** صد ثواب و اجر یابد از اله
  • هر که او چل گام کوری را کشد ** گشت آمرزیده و یابد رشد
  • پس بکش تو زین جهان بی‌قرار ** جوق کوران را قطار اندر قطار 1470
  • کار هادی این بود تو هادیی ** ماتم آخر زمان را شادیی
  • هین روان کن ای امام المتقین ** این خیال‌اندیشگان را تا یقین
  • هر که در مکر تو دارد دل گرو ** گردنش را من زنم تو شاد رو
  • بر سر کوریش کوریها نهم ** او شکر پندارد و زهرش دهم
  • عقلها از نور من افروختند ** مکرها از مکر من آموختند 1475
  • چیست خود آلاجق آن ترکمان ** پیش پای نره پیلان جهان
  • آن چراغ او به پیش صرصرم ** خود چه باشد ای مهین پیغامبرم
  • خیز در دم تو بصور سهمناک ** تا هزاران مرده بر روید ز خاک
  • چون تو اسرافیل وقتی راست‌خیز ** رستخیزی ساز پیش از رستخیز
  • هر که گوید کو قیامت ای صنم ** خویش بنما که قیامت نک منم 1480
  • در نگر ای سایل محنت‌زده ** زین قیامت صد جهان افزون شده
  • ور نباشد اهل این ذکر و قنوت ** پس جواب الاحمق ای سلطان سکوت
  • ز آسمان حق سکوت آید جواب ** چون بود جانا دعا نامستجاب
  • ای دریغا وقت خرمنگاه شد ** لیک روز از بخت ما بیگاه شد
  • وقت تنگست و فراخی این کلام ** تنگ می‌آید برو عمر دوام 1485
  • نیزه‌بازی اندرین کوه‌های تنگ ** نیزه‌بازان را همی آرد به تنگ
  • وقت تنگ و خاطر و فهم عوام ** تنگ‌تر صد ره ز وقت است ای غلام
  • چون جواب احمق آمد خامشی ** این درازی در سخن چون می‌کشی
  • از کمال رحمت و موج کرم ** می‌دهد هر شوره را باران و نم
  • در بیان آنک ترک الجواب جواب مقرر این سخن کی جواب الاحمق سکوت شرح این هر دو درین قصه است کی گفته می‌آید
  • بود شاهی بود او را بنده‌ای ** مرده عقلی بود و شهوت‌زنده‌ای 1490
  • خرده‌های خدمتش بگذاشتی ** بد سگالیدی نکو پنداشتی
  • گفت شاهنشه جرااش کم کنید ** ور بجنگد نامش از خط بر زنید
  • عقل او کم بود و حرص او فزون ** چون جرا کم دید شد تند و حرون
  • عقل بودی گرد خود کردی طواف ** تا بدیدی جرم خود گشتی معاف
  • چون خری پابسته تندد از خری ** هر دو پایش بسته گردد بر سری 1495
  • پس بگوید خر که یک بندم بست ** خود مدان کان دو ز فعل آن خسست
  • در تفسیر این حدیث مصطفی علیه‌السلام کی ان الله تعالی خلق الملائکة و رکب فیهم العقل و خلق البهائم و رکب فیها الشهوة و خلق بنی آدم و رکب فیهم العقل و الشهوة فمن غلب عقله شهوته فهو اعلی من الملائکة و من غلب شهوته عقله فهو ادنی من البهائم
  • در حدیث آمد که یزدان مجید ** خلق عالم را سه گونه آفرید
  • یک گره را جمله عقل و علم و جود ** آن فرشته‌ست او نداند جز سجود
  • نیست اندر عنصرش حرص و هوا ** نور مطلق زنده از عشق خدا
  • یک گروه دیگر از دانش تهی ** هم‌چو حیوان از علف در فربهی 1500
  • او نبیند جز که اصطبل و علف ** از شقاوت غافلست و از شرف
  • این سوم هست آدمی‌زاد و بشر ** نیم او ز افرشته و نیمیش خر
  • نیم خر خود مایل سفلی بود ** نیم دیگر مایل عقلی بود
  • آن دو قوم آسوده از جنگ و حراب ** وین بشر با دو مخالف در عذاب
  • وین بشر هم ز امتحان قسمت شدند ** آدمی شکلند و سه امت شدند 1505
  • یک گره مستغرق مطلق شدست ** هم‌چو عیسی با ملک ملحق شدست
  • نقش آدم لیک معنی جبرئیل ** رسته از خشم و هوا و قال و قیل
  • از ریاضت رسته وز زهد و جهاد ** گوییا از آدمی او خود نزاد