English    Türkçe    فارسی   

4
1481-1530

  • در نگر ای سایل محنت‌زده ** زین قیامت صد جهان افزون شده
  • ور نباشد اهل این ذکر و قنوت ** پس جواب الاحمق ای سلطان سکوت
  • ز آسمان حق سکوت آید جواب ** چون بود جانا دعا نامستجاب
  • ای دریغا وقت خرمنگاه شد ** لیک روز از بخت ما بیگاه شد
  • وقت تنگست و فراخی این کلام ** تنگ می‌آید برو عمر دوام 1485
  • نیزه‌بازی اندرین کوه‌های تنگ ** نیزه‌بازان را همی آرد به تنگ
  • وقت تنگ و خاطر و فهم عوام ** تنگ‌تر صد ره ز وقت است ای غلام
  • چون جواب احمق آمد خامشی ** این درازی در سخن چون می‌کشی
  • از کمال رحمت و موج کرم ** می‌دهد هر شوره را باران و نم
  • در بیان آنک ترک الجواب جواب مقرر این سخن کی جواب الاحمق سکوت شرح این هر دو درین قصه است کی گفته می‌آید
  • بود شاهی بود او را بنده‌ای ** مرده عقلی بود و شهوت‌زنده‌ای 1490
  • خرده‌های خدمتش بگذاشتی ** بد سگالیدی نکو پنداشتی
  • گفت شاهنشه جرااش کم کنید ** ور بجنگد نامش از خط بر زنید
  • عقل او کم بود و حرص او فزون ** چون جرا کم دید شد تند و حرون
  • عقل بودی گرد خود کردی طواف ** تا بدیدی جرم خود گشتی معاف
  • چون خری پابسته تندد از خری ** هر دو پایش بسته گردد بر سری 1495
  • پس بگوید خر که یک بندم بست ** خود مدان کان دو ز فعل آن خسست
  • در تفسیر این حدیث مصطفی علیه‌السلام کی ان الله تعالی خلق الملائکة و رکب فیهم العقل و خلق البهائم و رکب فیها الشهوة و خلق بنی آدم و رکب فیهم العقل و الشهوة فمن غلب عقله شهوته فهو اعلی من الملائکة و من غلب شهوته عقله فهو ادنی من البهائم
  • در حدیث آمد که یزدان مجید ** خلق عالم را سه گونه آفرید
  • یک گره را جمله عقل و علم و جود ** آن فرشته‌ست او نداند جز سجود
  • نیست اندر عنصرش حرص و هوا ** نور مطلق زنده از عشق خدا
  • یک گروه دیگر از دانش تهی ** هم‌چو حیوان از علف در فربهی 1500
  • او نبیند جز که اصطبل و علف ** از شقاوت غافلست و از شرف
  • این سوم هست آدمی‌زاد و بشر ** نیم او ز افرشته و نیمیش خر
  • نیم خر خود مایل سفلی بود ** نیم دیگر مایل عقلی بود
  • آن دو قوم آسوده از جنگ و حراب ** وین بشر با دو مخالف در عذاب
  • وین بشر هم ز امتحان قسمت شدند ** آدمی شکلند و سه امت شدند 1505
  • یک گره مستغرق مطلق شدست ** هم‌چو عیسی با ملک ملحق شدست
  • نقش آدم لیک معنی جبرئیل ** رسته از خشم و هوا و قال و قیل
  • از ریاضت رسته وز زهد و جهاد ** گوییا از آدمی او خود نزاد
  • قسم دیگر با خران ملحق شدند ** خشم محض و شهوت مطلق شدند
  • وصف جبریلی دریشان بود رفت ** تنگ بود آن خانه و آن وصف زفت 1510
  • مرده گردد شخص کو بی‌جان شود ** خر شود چون جان او بی‌آن شود
  • زانک جانی کان ندارد هست پست ** این سخن حقست و صوفی گفته است
  • او ز حیوانها فزون‌تر جان کند ** در جهان باریک کاریها کند
  • مکر و تلبیسی که او داند تنید ** آن ز حیوان دیگر ناید پدید
  • جامه‌های زرکشی را بافتن ** درها از قعر دریا یافتن 1515
  • خرده‌کاریهای علم هندسه ** یا نجوم و علم طب و فلسفه
  • که تعلق با همین دنیاستش ** ره به هفتم آسمان بر نیستش
  • این همه علم بنای آخرست ** که عماد بود گاو و اشترست
  • بهر استبقای حیوان چند روز ** نام آن کردند این گیجان رموز
  • علم راه حق و علم منزلش ** صاحب دل داند آن را با دلش 1520
  • پس درین ترکیب حیوان لطیف ** آفرید و کرد با دانش الیف
  • نام کالانعام کرد آن قوم را ** زانک نسبت کو بیقظه نوم را
  • روح حیوانی ندارد غیر نوم ** حسهای منعکس دارند قوم
  • یقظه آمد نوم حیوانی نماند ** انعکاس حس خود از لوح خواند
  • هم‌چو حس آنک خواب او را ربود ** چون شد او بیدار عکسیت نمود 1525
  • لاجرم اسفل بود از سافلین ** ترک او کن لا احب الافلین
  • در تفسیر این آیت کی و اما الذین فی قلوبهم مرض فزادتهم رجسا و قوله یضل به کثیرا و یهدی به کثیرا
  • زانک استعداد تبدیل و نبرد ** بودش از پستی و آن را فوت کرد
  • باز حیوان را چو استعداد نیست ** عذر او اندر بهیمی روشنیست
  • زو چو استعداد شد کان رهبرست ** هر غذایی کو خورد مغز خرست
  • گر بلادر خورد او افیون شود ** سکته و بی‌عقلیش افزون شود 1530