English    Türkçe    فارسی   

4
1779-1828

  • از شکافی که ندارد هیچ وهم ** صاحب خانه و ندارد هیچ سهم
  • از نبی بر خوان که دیو و قوم او ** می‌برند از حال انسی خفیه بو 1780
  • از رهی که انس از آن آگاه نیست ** زانک زین محسوس و زین اشباه نیست
  • در میان ناقدان زرقی متن ** با محک ای قلب دون لافی مزن
  • مر محک را ره بود در نقد و قلب ** که خدایش کرد امیر جسم و قلب
  • چون شیاطین با غلیظیهای خویش ** واقف‌اند از سر ما و فکر و کیش
  • مسلکی دارند دزدیده درون ** ما ز دزدیهای ایشان سرنگون 1785
  • دم به دم خبط و زیانی می‌کنند ** صاحب نقب و شکاف روزنند
  • پس چرا جان‌های روشن در جهان ** بی‌خبر باشند از حال نهان
  • در سرایت کمتر از دیوان شدند ** روحها که خیمه بر گردون زدند
  • دیو دزدانه سوی گردون رود ** از شهاب محرق او مطعون شود
  • سرنگون از چرخ زیر افتد چنان ** که شقی در جنگ از زخم سنان 1790
  • آن ز رشک روحهای دل‌پسند ** از فلکشان سرنگون می‌افکنند
  • تو اگر شلی و لنگ و کور و کر ** این گمان بر روحهای مه مبر
  • شرم دار و لاف کم زن جان مکن ** که بسی جاسوس هست آن سوی تن
  • دریافتن طبیبان الهی امراض دین و دل را در سیمای مرید و بیگانه و لحن گفتار او و رنگ چشم او و بی این همه نیز از راه دل کی انهم جواسیس القلوب فجالسوهم بالصدق
  • این طبیبان بدن دانش‌ورند ** بر سقام تو ز تو واقف‌ترند
  • تا ز قاروره همی‌بینند حال ** که ندانی تو از آن رو اعتلال 1795
  • هم ز نبض و هم ز رنگ و هم ز دم ** بو برند از تو بهر گونه سقم
  • پس طبیبان الهی در جهان ** چون ندانند از تو بی‌گفت دهان
  • هم ز نبضت هم ز چشمت هم ز رنگ ** صد سقم بینند در تو بی‌درنگ
  • این طبیبان نوآموزند خود ** که بدین آیاتشان حاجت بود
  • کاملان از دور نامت بشنوند ** تا به قعر باد و بودت در دوند 1800
  • بلک پیش از زادن تو سالها ** دیده باشندت ترا با حالها
  • مژده دادن ابویزید از زادن ابوالحسن خرقانی قدس الله روحهما پیش از سالها و نشان صورت او سیرت او یک به یک و نوشتن تاریخ‌نویسان آن در جهت رصد
  • آن شنیدی داستان بایزید ** که ز حال بوالحسن پیشین چه دید
  • روزی آن سلطان تقوی می‌گذشت ** با مریدان جانب صحرا و دشت
  • بوی خوش آمد مر او را ناگهان ** در سواد ری ز سوی خارقان
  • هم بدانجا ناله‌ی مشتاق کرد ** بوی را از باد استنشاق کرد 1805
  • بوی خوش را عاشقانه می‌کشید ** جان او از باد باده می‌چشید
  • کوزه‌ای کو از یخابه پر بود ** چون عرق بر ظاهرش پیدا شود
  • آن ز سردی هوا آبی شدست ** از درون کوزه نم بیرون نجست
  • باد بوی‌آور مر او را آب گشت ** آب هم او را شراب ناب گشت
  • چون درو آثار مستی شد پدید ** یک مرید او را از آن دم بر رسید 1810
  • پس بپرسیدش که این احوال خوش ** که برونست از حجاب پنج و شش
  • گاه سرخ و گاه زرد و گه سپید ** می‌شود رویت چه حالست و نوید
  • می‌کشی بوی و به ظاهر نیست گل ** بی‌شک از غیبست و از گلزار کل
  • ای تو کام جان هر خودکامه‌ای ** هر دم از غیبت پیام و نامه‌ای
  • هر دمی یعقوب‌وار از یوسفی ** می‌رسد اندر مشام تو شفا 1815
  • قطره‌ای بر ریز بر ما زان سبو ** شمه‌ای زان گلستان با ما بگو
  • خو نداریم ای جمال مهتری ** که لب ما خشک و تو تنها خوری
  • ای فلک‌پیمای چست چست‌خیز ** زانچ خوردی جرعه‌ای بر ما بریز
  • میر مجلس نیست در دوران دگر ** جز تو ای شه در حریفان در نگر
  • کی توان نوشید این می زیردست ** می یقین مر مرد را رسواگرست 1820
  • بوی را پوشیده و مکنون کند ** چشم مست خویشتن را چون کند
  • خود نه آن بویست این که اندر جهان ** صد هزاران پرده‌اش دارد نهان
  • پر شد از تیزی او صحرا و دشت ** دشت چه کز نه فلک هم در گذشت
  • این سر خم را به کهگل در مگیر ** کین برهنه نیست خود پوشش‌پذیر
  • لطف کن ای رازدان رازگو ** آنچ بازت صید کردش بازگو 1825
  • گفت بوی بوالعجب آمد به من ** هم‌چنانک مر نبی را از یمن
  • که محمد گفت بر دست صبا ** از یمن می‌آیدم بوی خدا
  • بوی رامین می‌رسد از جان ویس ** بوی یزدان می‌رسد هم از اویس