English    Türkçe    فارسی   

4
2059-2108

  • گر مثل خواهی به جعفر در نگر ** داد حق بر جای دست و پاش پر
  • بگذر از زر کین سخت شد محتجب ** هم‌چو سیماب این دلم شد مضطرب 2060
  • ز اندرونم صدخموش خوش‌نفس ** دست بر لب می‌زند یعنی که بس
  • خامشی بحرست و گفتن هم‌چو جو ** بحر می‌جوید ترا جو را مجو
  • از اشارتهای دریا سر متاب ** ختم کن والله اعلم بالصواب
  • هم‌چنین پیوسته کرد آن بی‌ادب ** پیش پیغامبر سخن زان سرد لب
  • دست می‌دادش سخن او بی‌خبر ** که خبر هرزه بود پیش نظر 2065
  • این خبرها از نظر خود نایبست ** بهر حاضر نیست بهر غایبست
  • هر که او اندر نظر موصول شد ** این خبرها پیش او معزول شد
  • چونک با معشوق گشتی همنشین ** دفع کن دلالگان را بعد ازین
  • هر که از طفلی گذشت و مرد شد ** نامه و دلاله بر وی سرد شد
  • نامه خواند از پی تعلیم را ** حرف گوید از پی تفهیم را 2070
  • پیش بینایان خبر گفتن خطاست ** کان دلیل غفلت و نقصان ماست
  • پیش بینا شد خموشی نفع تو ** بهر این آمد خطاب انصتوا
  • گر بفرماید بگو بر گوی خوش ** لیک اندک گو دراز اندر مکش
  • ور بفرماید که اندر کش دراز ** هم‌چنان شرمین بگو با امر ساز
  • همچنین که من درین زیبا فسون ** با ضیاء الحق حسام‌الدین کنون 2075
  • چونک کوته می‌کنم من از رشد ** او به صد نوعم بگفتن می‌کشد
  • ای حسام‌الدین ضیاء ذوالجلال ** چونک می‌بینی چه می‌جویی مقال
  • این مگر باشد ز حب مشتهی ** اسقنی خمرا و قل لی انها
  • بر دهان تست این دم جام او ** گوش می‌گوید که قسم گوش کو
  • قسم تو گرمیست نک گرمی و مست ** گفت حرص من ازین افزون‌ترست 2080
  • جواب گفتن مصطفی علیه‌السلام اعتراض کننده را
  • در حضور مصطفای قندخو ** چون ز حد برد آن عرب از گفت و گو
  • آن شه والنجم و سلطان عبس ** لب گزید آن سرد دم را گفت بس
  • دست می‌زند بهر منعش بر دهان ** چند گویی پیش دانای نهان
  • پیش بینا برده‌ای سرگین خشک ** که بخر این را به جای ناف مشک
  • بعر را ای گنده‌مغز گنده‌مخ ** زیر بینی بنهی و گویی که اخ 2085
  • اخ اخی برداشتی ای گیج گاج ** تا که کالای بدت یابد رواج
  • تا فریبی آن مشام پاک را ** آن چریده‌ی گلشن افلاک را
  • حلم او خود را اگر چه گول ساخت ** خویشتن را اندکی باید شناخت
  • دیگ را گر باز ماند امشب دهن ** گربه را هم شرم باید داشتن
  • خویشتن گر خفته کرد آن خوب فر ** سخت بیدارست دستارش مبر 2090
  • چند گویی ای لجوج بی‌صفا ** این فسون دیو پیش مصطفی
  • صد هزاران حلم دارند این گروه ** هر یکی حلمی از آنها صد چو کوه
  • حلمشان بیدار را ابله کند ** زیرک صد چشم را گمره کند
  • حلمشان هم‌چون شراب خوب نغز ** نغز نغزک بر رود بالای مغز
  • مست را بین زان شراب پرشگفت ** هم‌چو فرزین مست کژ رفتن گرفت 2095
  • مرد برنا زان شراب زودگیر ** در میان راه می‌افتد چو پیر
  • خاصه این باده که از خم بلی است ** نه میی که مستی او یکشبیست
  • آنک آن اصحاب کهف از نقل و نقل ** سیصد و نه سال گم کردند عقل
  • زان زنان مصر جامی خورده‌اند ** دستها را شرحه شرحه کرده‌اند
  • ساحران هم سکر موسی داشتند ** دار را دلدار می‌انگاشتند 2100
  • جعفر طیار زان می بود مست ** زان گرو می‌کرد بی‌خود پا و دست
  • قصه‌ی سبحانی ما اعظم شانی گفتن ابویزید قدس الله سره و اعتراض مریدان و جواب این مر ایشان را نه به طریق گفت زبان بلک از راه عیان
  • با مریدان آن فقیر محتشم ** بایزید آمد که نک یزدان منم
  • گفت مستانه عیان آن ذوفنون ** لا اله الا انا ها فاعبدون
  • چون گذشت آن حال گفتندش صباح ** تو چنین گفتی و این نبود صلاح
  • گفت این بار ار کنم من مشغله ** کاردها بر من زنید آن دم هله 2105
  • حق منزه از تن و من با تنم ** چون چنین گویم بباید کشتنم
  • چون وصیت کرد آن آزادمرد ** هر مریدی کاردی آماده کرد
  • مست گشت او باز از آن سغراق زفت ** آن وصیتهاش از خاطر برفت