English    Türkçe    فارسی   

4
2209-2258

  • مشورت را زنده‌ای باید نکو ** که ترا زنده کند وان زنده کو
  • ای مسافر با مسافر رای زن ** زانک پایت لنگ دارد رای زن 2210
  • از دم حب الوطن بگذر مه‌ایست ** که وطن آن سوست جان این سوی نیست
  • گر وطن خواهی گذر آن سوی شط ** این حدیث راست را کم خوان غلط
  • سر خواندن وضو کننده اوراد وضو را
  • در وضو هر عضو را وردی جدا ** آمدست اندر خبر بهر دعا
  • چونک استنشاق بینی می‌کنی ** بوی جنت خواه از رب غنی
  • تا ترا آن بو کشد سوی جنان ** بوی گل باشد دلیل گلبنان 2215
  • چونک استنجا کنی ورد و سخن ** این بود یا رب تو زینم پاک کن
  • دست من اینجا رسید این را بشست ** دستم اندر شستن جانست سست
  • ای ز تو کس گشته جان ناکسان ** دست فضل تست در جانها رسان
  • حد من این بود کردم من لیم ** زان سوی حد را نقی کن ای کریم
  • از حدث شستم خدایا پوست را ** از حوادث تو بشو این دوست را 2220
  • شخصی به وقت استنجا می‌گفت اللهم ارحنی رائحة الجنه به جای آنک اللهم اجعلنی من التوابین واجعلنی من المتطهرین کی ورد استنجاست و ورد استنجا را به وقت استنشاق می‌گفت عزیزی بشنید و این را طاقت نداشت
  • آن یکی در وقت استنجا بگفت ** که مرا با بوی جنت دار جفت
  • گفت شخصی خوب ورد آورده‌ای ** لیک سوراخ دعا گم کرده‌ای
  • این دعا چون ورد بینی بود چون ** ورد بینی را تو آوردی به کون
  • رایحه‌ی جنت ز بینی یافت حر ** رایحه‌ی جنت کم آید از دبر
  • ای تواضع برده پیش ابلهان ** وی تکبر برده تو پیش شهان 2225
  • آن تکبر بر خسان خوبست و چست ** هین مرو معکوس عکسش بند تست
  • از پی سوراخ بینی رست گل ** بو وظیفه‌ی بینی آمد ای عتل
  • بوی گل بهر مشامست ای دلیر ** جای آن بو نیست این سوراخ زیر
  • کی ازین جا بوی خلد آید ترا ** بو ز موضع جو اگر باید ترا
  • هم‌چنین حب الوطن باشد درست ** تو وطن بشناس ای خواجه نخست 2230
  • گفت آن ماهی زیرک ره کنم ** دل ز رای و مشورتشان بر کنم
  • نیست وقت مشورت هین راه کن ** چون علی تو آه اندر چاه کن
  • محرم آن آه کم‌یابست بس ** شب رو و پنهان‌روی کن چون عسس
  • سوی دریا عزم کن زین آب‌گیر ** بحر جو و ترک این گرداب گیر
  • سینه را پا ساخت می‌رفت آن حذور ** از مقام با خطر تا بحر نور 2235
  • هم‌چو آهو کز پی او سگ بود ** می‌دود تا در تنش یک رگ بود
  • خواب خرگوش و سگ اندر پی خطاست ** خواب خود در چشم ترسنده کجاست
  • رفت آن ماهی ره دریا گرفت ** راه دور و پهنه‌ی پهنا گرفت
  • رنجها بسیار دید و عاقبت ** رفت آخر سوی امن و عافیت
  • خویشتن افکند در دریای ژرف ** که نیابد حد آن را هیچ طرف 2240
  • پس چو صیادان بیاوردند دام ** نیم‌عاقل را از آن شد تلخ کام
  • گفت اه من فوت کردم فرصه را ** چون نگشتم همره آن رهنما
  • ناگهان رفت او ولیکن چونک رفت ** می‌ببایستم شدن در پی بتفت
  • بر گذشته حسرت آوردن خطاست ** باز ناید رفته یاد آن هباست
  • قصه‌ی آن مرغ گرفته کی وصیت کرد کی بر گذشته پشیمانی مخور تدارک وقت اندیش و روزگار مبر در پشیمانی
  • آن یکی مرغی گرفت از مکر و دام ** مرغ او را گفت ای خواجه‌ی همام 2245
  • به تو بسی گاوان و میشان خورده‌ای ** تو بسی اشتر به قربان کرده‌ای
  • تو نگشتی سیر زانها در زمن ** هم نگردی سیر از اجزای من
  • هل مرا تا که سه پندت بر دهم ** تا بدانی زیرکم یا ابلهم
  • اول آن پند هم در دست تو ** ثانیش بر بام کهگل بست تو
  • وآن سوم پند دهم من بر درخت ** که ازین سه پند گردی نیکبخت 2250
  • آنچ بر دستست اینست آن سخن ** که محالی را ز کس باور مکن
  • بر کفش چون گفت اول پند زفت ** گشت آزاد و بر آن دیوار رفت
  • گفت دیگر بر گذشته غم مخور ** چون ز تو بگذشت زان حسرت مبر
  • بعد از آن گفتش که در جسمم کتیم ** ده درمسنگست یک در یتیم
  • دولت تو بخت فرزندان تو ** بود آن گوهر به حق جان تو 2255
  • فوت کردی در که روزی‌ات نبود ** که نباشد مثل آن در در وجود
  • آنچنان که وقت زادن حامله ** ناله دارد خواجه شد در غلغله
  • مرغ گفتش نی نصیحت کردمت ** که مبادا بر گذشته‌ی دی غمت