English    Türkçe    فارسی   

4
2567-2616

  • در الهی‌نامه بس اندرز کرد ** که بر آر دودمان خویش گرد
  • بس کن ای موسی بگو وعده‌ی سوم ** که دل من ز اضطرابش گشت گم
  • گفت موسی آن سوم ملک دوتو ** دو جهانی خالص از خصم و عدو
  • بیشتر زان ملک که اکنون داشتی ** کان بد اندر جنگ و این در آشتی 2570
  • آنک در جنگت چنان ملکی دهد ** بنگر اندر صلح خوانت چون نهد
  • آن کرم که اندر جفا آنهات داد ** در وفا بنگر چه باشد افتقاد
  • گفت ای موسی چهارم چیست زود ** بازگو صبرم شد و حرصم فزود
  • گفت چارم آنک مانی تو جوان ** موی هم‌چون قیر و رخ چون ارغوان
  • رنگ و بو در پیش ما بس کاسدست ** لیک تو پستی سخن کردیم پست 2575
  • افتخار از رنگ و بو و از مکان ** هست شادی و فریب کودکان
  • بیان این خبر کی کلموا الناس علی قدر عقولهم لا علی قدر عقولکم حتی لا یکذبوا الله و رسوله
  • چونک با کودک سر و کارم فتاد ** هم زبان کودکان باید گشاد
  • که برو کتاب تا مرغت خرم ** یا مویز و جوز و فستق آورم
  • جز شباب تن نمی‌دانی به کیر ** این جوانی را بگیر ای خر شعیر
  • هیچ آژنگی نیفتد بر رخت ** تازه ماند آن شباب فرخت 2580
  • نه نژند پیریت آید برو ** نه قد چون سرو تو گردد دوتو
  • نه شود زور جوانی از تو کم ** نه به دندانها خللها یا الم
  • نه کمی در شهوت و طمث و بعال ** که زنان را آید از ضعفت ملال
  • آنچنان بگشایدت فر شباب ** که گشود آن مژده‌ی عکاشه باب
  • قوله علیه السلام من بشرنی بخروج صفر بشرته بالجنة
  • احمد آخر زمان را انتقال ** در ربیع اول آید بی جدال 2585
  • چون خبر یابد دلش زین وقت نقل ** عاشق آن وقت گردد او به عقل
  • چون صفر آید شود شاد از صفر ** که پس این ماه می‌سازم سفر
  • هر شبی تا روز زین شوق هدی ** ای رفیق راه اعلی می‌زدی
  • گفت هر کس که مرا مژده دهد ** چون صفر پای از جهان بیرون نهد
  • که صفر بگذشت و شد ماه ربیع ** مژده‌ور باشم مر او را و شفیع 2590
  • گفت عکاشه صفر بگذشت و رفت ** گفت که جنت ترا ای شیر زفت
  • دیگری آمد که بگذشت آن صفر ** گفت عکاشه ببرد از مژده بر
  • پس رجال از نقل عالم شادمان ** وز بقااش شادمان این کودکان
  • چونک آب خوش ندید آن مرغ کور ** پیش او کوثر نیامد آب شور
  • هم‌چنین موسی کرامت می‌شمرد ** که نگردد صاف اقبال تو درد 2595
  • گفت احسنت و نکو گفت ولیک ** تا کنم من مشورت با یار نیک
  • مشورت کردن فرعون با ایسیه در ایمان آوردن به موسی علیه‌السلام
  • باز گفت او این سخن با ایسیه ** گفت جان افشان برین ای دل‌سیه
  • بس عنایتهاست متن این مقال ** زود در یاب ای شه نیکو خصال
  • وقت کشت آمد زهی پر سود کشت ** این بگفت و گریه کرد و گرم گشت
  • بر جهید از جا و گفتا بخ لک ** آفتابی تاجر گشتت ای کلک 2600
  • عیب کل را خود بپوشاند کلاه ** خاصه چون باشد کله خورشید و ماه
  • هم در آن مجلس که بشنیدی تو این ** چون نگفتی آری و صد آفرین
  • این سخن در گوش خورشید ار شدی ** سرنگون بر بوی این زیر آمدی
  • هیچ می‌دانی چه وعده‌ست و چه داد ** می‌کند ابلیس را حق افتقاد
  • چون بدین لطف آن کریمت باز خواند ** ای عجب چون زهره‌ات بر جای ماند 2605
  • زهره‌ات ندرید تا زان زهره‌ات ** بودی اندر هر دو عالم بهره‌ات
  • زهره‌ای کز بهره‌ی حق بر درد ** چون شهیدان از دو عالم بر خورد
  • غافلی هم حکمتست و این عمی ** تا بماند لیک تا این حد چرا
  • غافلی هم حکمتست و نعمتست ** تا نپرد زود سرمایه ز دست
  • لیک نی چندانک ناسوری شود ** زهر جان و عقل رنجوری شود 2610
  • خود کی یابد این چنین بازار را ** که به یک گل می‌خری گلزار را
  • دانه‌ای را صد درختستان عوض ** حبه‌ای را آمدت صد کان عوض
  • کان لله دادن آن حبه است ** تا که کان‌الله له آید به دست
  • زآنک این هوی ضعیف بی‌قرار ** هست شد زان هوی رب پایدار
  • هوی فانی چونک خود فا او سپرد ** گشت باقی دایم و هرگز نمرد 2615
  • هم‌چو قطره‌ی خایف از باد و ز خاک ** که فنا گردد بدین هر دو هلاک