English    Türkçe    فارسی   

4
2599-2648

  • وقت کشت آمد زهی پر سود کشت ** این بگفت و گریه کرد و گرم گشت
  • بر جهید از جا و گفتا بخ لک ** آفتابی تاجر گشتت ای کلک 2600
  • عیب کل را خود بپوشاند کلاه ** خاصه چون باشد کله خورشید و ماه
  • هم در آن مجلس که بشنیدی تو این ** چون نگفتی آری و صد آفرین
  • این سخن در گوش خورشید ار شدی ** سرنگون بر بوی این زیر آمدی
  • هیچ می‌دانی چه وعده‌ست و چه داد ** می‌کند ابلیس را حق افتقاد
  • چون بدین لطف آن کریمت باز خواند ** ای عجب چون زهره‌ات بر جای ماند 2605
  • زهره‌ات ندرید تا زان زهره‌ات ** بودی اندر هر دو عالم بهره‌ات
  • زهره‌ای کز بهره‌ی حق بر درد ** چون شهیدان از دو عالم بر خورد
  • غافلی هم حکمتست و این عمی ** تا بماند لیک تا این حد چرا
  • غافلی هم حکمتست و نعمتست ** تا نپرد زود سرمایه ز دست
  • لیک نی چندانک ناسوری شود ** زهر جان و عقل رنجوری شود 2610
  • خود کی یابد این چنین بازار را ** که به یک گل می‌خری گلزار را
  • دانه‌ای را صد درختستان عوض ** حبه‌ای را آمدت صد کان عوض
  • کان لله دادن آن حبه است ** تا که کان‌الله له آید به دست
  • زآنک این هوی ضعیف بی‌قرار ** هست شد زان هوی رب پایدار
  • هوی فانی چونک خود فا او سپرد ** گشت باقی دایم و هرگز نمرد 2615
  • هم‌چو قطره‌ی خایف از باد و ز خاک ** که فنا گردد بدین هر دو هلاک
  • چون به اصل خود که دریا بود جست ** از تف خورشید و باد و خاک رست
  • ظاهرش گم گشت در دریا و لیک ** ذات او معصوم و پا بر جا و نیک
  • هین بده ای قطره خود را بی‌ندم ** تا بیابی در بهای قطره یم
  • هین بده ای قطره خود را این شرف ** در کف دریا شو آمن از تلف 2620
  • خود کرا آید چنین دولت به دست ** قطره‌ای را بحری تقاضاگر شدست
  • الله الله زود بفروش و بخر ** قطره‌ای ده بحر پر گوهر ببر
  • الله الله هیچ تاخیری مکن ** که ز بحر لطف آمد این سخن
  • لطف اندر لطف این گم می‌شود ** که اسفلی بر چرخ هفتم می‌شود
  • هین که یک بازی فتادت بوالعجب ** هیچ طالب این نیابد در طلب 2625
  • گفت با هامان بگویم ای ستیر ** شاه را لازم بود رای وزیر
  • گفت با هامان مگو این راز را ** کور کمپیری چه داند باز را
  • قصه‌ی باز پادشاه و کمپیر زن
  • باز اسپیدی به کمپیری دهی ** او ببرد ناخنش بهر بهی
  • ناخنی که اصل کارست و شکار ** کور کمپیری ببرد کوروار
  • که کجا بودست مادر که ترا ** ناخنان زین سان درازست ای کیا 2630
  • ناخن و منقار و پرش را برید ** وقت مهر این می‌کند زال پلید
  • چونک تتماجش دهد او کم خورد ** خشم گیرد مهرها را بر درد
  • که چنین تتماج پختم بهر تو ** تو تکبر می‌نمایی و عتو
  • تو سزایی در همان رنج و بلا ** نعمت و اقبال کی سازد ترا
  • آن تتماجش دهد کین را بگیر ** گر نمی‌خواهی که نوشی زان فطیر 2635
  • آب تتماجش نگیرد طبع باز ** زال بترنجد شود خشمش دراز
  • از غضب شربای سوزان بر سرش ** زن فرو ریزد شود کل مغفرش
  • اشک از آن چشمش فرو ریزد ز سوز ** یاد آرد لطف شاه دل‌فروز
  • زان دو چشم نازنین با دلال ** که ز چهره‌ی شاد دارد صد کمال
  • چشم مازاغش شده پر زخم زاغ ** چشم نیک از چشم بد با درد و داغ 2640
  • چشم دریا بسطتی کز بسط او ** هر دو عالم می‌نماید تار مو
  • گر هزاران چرخ در چشمش رود ** هم‌چو چشمه پیش قلزم گم شود
  • چشم بگذشته ازین محسوسها ** یافته از غیب‌بینی بوسها
  • خود نمی‌یابم یکی گوشی که من ** نکته‌ای گویم از آن چشم حسن
  • می‌چکید آن آب محمود جلیل ** می‌ربودی قطره‌اش را جبرئیل 2645
  • تا بمالد در پر و منقال خویش ** گر دهد دستوریش آن خوب کیش
  • باز گوید خشم کمپیر ار فروخت ** فر و نور و علم و صبرم را نسوخت
  • باز جانم باز صد صورت تند ** زخم بر ناقه نه بر صالح زند