English    Türkçe    فارسی   

4
2616-2665

  • هم‌چو قطره‌ی خایف از باد و ز خاک ** که فنا گردد بدین هر دو هلاک
  • چون به اصل خود که دریا بود جست ** از تف خورشید و باد و خاک رست
  • ظاهرش گم گشت در دریا و لیک ** ذات او معصوم و پا بر جا و نیک
  • هین بده ای قطره خود را بی‌ندم ** تا بیابی در بهای قطره یم
  • هین بده ای قطره خود را این شرف ** در کف دریا شو آمن از تلف 2620
  • خود کرا آید چنین دولت به دست ** قطره‌ای را بحری تقاضاگر شدست
  • الله الله زود بفروش و بخر ** قطره‌ای ده بحر پر گوهر ببر
  • الله الله هیچ تاخیری مکن ** که ز بحر لطف آمد این سخن
  • لطف اندر لطف این گم می‌شود ** که اسفلی بر چرخ هفتم می‌شود
  • هین که یک بازی فتادت بوالعجب ** هیچ طالب این نیابد در طلب 2625
  • گفت با هامان بگویم ای ستیر ** شاه را لازم بود رای وزیر
  • گفت با هامان مگو این راز را ** کور کمپیری چه داند باز را
  • قصه‌ی باز پادشاه و کمپیر زن
  • باز اسپیدی به کمپیری دهی ** او ببرد ناخنش بهر بهی
  • ناخنی که اصل کارست و شکار ** کور کمپیری ببرد کوروار
  • که کجا بودست مادر که ترا ** ناخنان زین سان درازست ای کیا 2630
  • ناخن و منقار و پرش را برید ** وقت مهر این می‌کند زال پلید
  • چونک تتماجش دهد او کم خورد ** خشم گیرد مهرها را بر درد
  • که چنین تتماج پختم بهر تو ** تو تکبر می‌نمایی و عتو
  • تو سزایی در همان رنج و بلا ** نعمت و اقبال کی سازد ترا
  • آن تتماجش دهد کین را بگیر ** گر نمی‌خواهی که نوشی زان فطیر 2635
  • آب تتماجش نگیرد طبع باز ** زال بترنجد شود خشمش دراز
  • از غضب شربای سوزان بر سرش ** زن فرو ریزد شود کل مغفرش
  • اشک از آن چشمش فرو ریزد ز سوز ** یاد آرد لطف شاه دل‌فروز
  • زان دو چشم نازنین با دلال ** که ز چهره‌ی شاد دارد صد کمال
  • چشم مازاغش شده پر زخم زاغ ** چشم نیک از چشم بد با درد و داغ 2640
  • چشم دریا بسطتی کز بسط او ** هر دو عالم می‌نماید تار مو
  • گر هزاران چرخ در چشمش رود ** هم‌چو چشمه پیش قلزم گم شود
  • چشم بگذشته ازین محسوسها ** یافته از غیب‌بینی بوسها
  • خود نمی‌یابم یکی گوشی که من ** نکته‌ای گویم از آن چشم حسن
  • می‌چکید آن آب محمود جلیل ** می‌ربودی قطره‌اش را جبرئیل 2645
  • تا بمالد در پر و منقال خویش ** گر دهد دستوریش آن خوب کیش
  • باز گوید خشم کمپیر ار فروخت ** فر و نور و علم و صبرم را نسوخت
  • باز جانم باز صد صورت تند ** زخم بر ناقه نه بر صالح زند
  • صالح از یک‌دم که آرد با شکوه ** صد چنان ناقه بزاید متن کوه
  • دل همی گوید خموش و هوش دار ** ورنه درانید غیرت پود و تار 2650
  • غیرتش را هست صد حلم نهان ** ورنه سوزیدی به یک دم صد جهان
  • نخوت شاهی گرفتش جای پند ** تا دل خود را ز بند پند کند
  • که کنم بار رای هامان مشورت ** کوست پشت ملک و قطب مقدرت
  • مصطفی را رای‌زن صدیق رب ** رای‌زن بوجهل را شد بولهب
  • عرق جنسیت چنانش جذب کرد ** کان نصیحتها به پیشش گشت سرد 2655
  • جنس سوی جنس صد پره پرد ** بر خیالش بندها را بر درد
  • قصه‌ی آن زن کی طفل او بر سر ناودان غیژید و خطر افتادن بود و از علی کرم‌الله وجهه چاره جست
  • یک زنی آمد به پیش مرتضی ** گفت شد بر ناودان طفلی مرا
  • گرش می‌خوانم نمی‌آید به دست ** ور هلم ترسم که افتد او به پست
  • نیست عاقل تا که دریابد چون ما ** گر بگویم کز خطر سوی من آ
  • هم اشارت را نمی‌داند به دست ** ور بداند نشنود این هم به دست 2660
  • بس نمودم شیر و پستان را بدو ** او همی گرداند از من چشم و رو
  • از برای حق شمایید ای مهان ** دستگیر این جهان و آن جهان
  • زود درمان کن که می‌لرزد دلم ** که بدرد از میوه‌ی دل بسکلم
  • گفت طفلی را بر آور هم به بام ** تا ببیند جنس خود را آن غلام
  • سوی جنس آید سبک زان ناودان ** جنس بر جنس است عاشق جاودان 2665