English    Türkçe    فارسی   

4
2665-2714

  • سوی جنس آید سبک زان ناودان ** جنس بر جنس است عاشق جاودان 2665
  • زن چنان کرد و چو دید آن طفل او ** جنس خود خوش خوش بدو ورد آورد
  • سوی بام آمد ز متن ناودان ** جاذب هر جنس را هم جنس دان
  • غژغژان آمد به سوی طفل طفل ** وا رهید او از فتادن سوی سفل
  • زان بود جنس بشر پیغامبران ** تا بجنسیت رهند از ناودان
  • پس بشر فرمود خود را مثلکم ** تا به جنس آیید و کم گردید گم 2670
  • زانک جنسیت عجایب جاذبیست ** جاذبش جنسست هر جا طالبیست
  • عیسی و ادریس بر گردون شدند ** با ملایک چونک هم‌جنس آمدند
  • باز آن هاروت و ماروت از بلند ** جنس تن بودند زان زیر آمدند
  • کافران هم جنس شیطان آمده ** جانشان شاگرد شیطانان شده
  • صد هزاران خوی بد آموخته ** دیده‌های عقل و دل بر دوخته 2675
  • کمترین خوشان به زشتی آن حسد ** آن حسد که گردن ابلیس زد
  • زان سگان آموخته حقد و حسد ** که نخواهد خلق را ملک ابد
  • هر کرا دید او کمال از چپ و راست ** از حسد قولنجش آمد درد خاست
  • زآنک هر بدبخت خرمن‌سوخته ** می‌نخواهد شمع کس افروخته
  • هین کمالی دست آور تا تو هم ** از کمال دیگران نفتی به غم 2680
  • از خدا می‌خواه دفع این حسد ** تا خدایت وا رهاند از جسد
  • مر ترا مشغولیی بخشد درون ** که نپردازی از آن سوی برون
  • جرعه‌ی می را خدا آن می‌دهد ** که بدو مست از دو عالم می‌دهد
  • خاصیت بنهاده در کف حشیش ** کو زمانی می‌رهاند از خودیش
  • خواب را یزدان بدان سان می‌کند ** کز دو عالم فکر را بر می‌کند 2685
  • کرد مجنون را ز عشق پوستی ** کو بنشناسد عدو از دوستی
  • صد هزاران این چنین می‌دارد او ** که بر ادراکات تو بگمارد او
  • هست میهای شقاوت نفس را ** که ز ره بیرون برد آن نحس را
  • هست میهای سعادت عقل را ** که بیابد منزل بی‌نقل را
  • خیمه‌ی گردون ز سرمستی خویش ** بر کند زان سو بگیرد راه پیش 2690
  • هین بهر مستی دلا غره مشو ** هست عیسی مست حق خر مست جو
  • این چنین می را بجو زین خنبها ** مستی‌اش نبود ز کوته دنبها
  • زانک هر معشوق چون خنبیست پر ** آن یکی درد و دگر صافی چو در
  • می‌شناسا هین بچش با احتیاط ** تا میی یابی منزه ز اختلاط
  • هر دو مستی می‌دهندت لیک این ** مستی‌ات آرد کشان تا رب دین 2695
  • تا رهی از فکر و وسواس و حیل ** بی عقال این عقل در رقص‌الجمل
  • انبیا چون جنس روحند و ملک ** مر ملک را جذب کردند از فلک
  • باد جنس آتش است و یار او ** که بود آهنگ هر دو بر علو
  • چون ببندی تو سر کوزه‌ی تهی ** در میان حوض یا جویی نهی
  • تا قیامت آن فرو ناید به پست ** که دلش خالیست و در وی باد هست 2700
  • میل بادش چون سوی بالا بود ** ظرف خود را هم سوی بالا کشد
  • باز آن جانها که جنس انبیاست ** سوی‌ایشان کش کشان چون سایه‌هاست
  • زانک عقلش غالبست و بی ز شک ** عقل جنس آمد به خلقت با ملک
  • وان هوای نفس غالب بر عدو ** نفس جنس اسفل آمد شد بدو
  • بود قبطی جنس فرعون ذمیم ** بود سبطی جنس موسی کلیم 2705
  • بود هامان جنس‌تر فرعون را ** برگزیدش برد بر صدر سرا
  • لاجرم از صدر تا قعرش کشید ** که ز جنس دوزخ‌اند آن دو پلید
  • هر دو سوزنده چو ذوزخ ضد نور ** هر دو چون دوزخ ز نور دل نفور
  • زانک دوزخ گوید ای مومن تو زود ** برگذر که نورت آتش را ربود
  • بگذر اى مومن كه نورت مىكشد ** آتشم را چون كه دامن مىكشد 2710
  • می‌رمد آن دوزخی از نور هم ** زانک طبع دوزخستش ای صنم
  • دوزخ از مومن گریزد آنچنان ** که گریزد مومن از دوزخ به جان
  • زانک جنس نار نبود نور او ** ضد نار آمد حقیقت نورجو
  • در حدیث آمدی که مومن در دعا ** چون امان خواهد ز دوزخ از خدا