English    Türkçe    فارسی   

4
2771-2820

  • حاصل آن هامان بدان گفتار بد ** این چنین راهی بر آن فرعون زد
  • لقمه‌ی دولت رسیده تا دهان ** او گلوی او بریده ناگهان
  • خرمن فرعون را داد او به باد ** هیچ شه را این چنین صاحب مباد
  • نومید شدن موسی علیه‌السلام از ایمام فرعون به تاثیر کردن سخن هامان در دل فرعون
  • گفت موسی لطف بنمودیم وجود ** خود خداوندیت را روزی نبود
  • آن خداوندی که نبود راستین ** مر ورا نه دست دان نه آستین 2775
  • آن خداوندی که دزدیده بود ** بی دل و بی جان و بی دیده بود
  • آن خداوندی که دادندت عوام ** باز بستانند از تو هم‌چو وام
  • ده خداوندی عاریت به حق ** تا خداوندیت بخشد متفق
  • منازعت امیران عرب با مصطفی علیه‌السلام کی ملک را مقاسمت کن با ما تا نزاعی نباشد و جواب فرمودن مصطفی علیه‌السلام کی من مامورم درین امارت و بحث ایشان از طرفین
  • آن امیران عرب گرد آمدند ** نزد پیغامبر منازع می‌شدند
  • که تو میری هر یک از ما هم امیر ** بخش کن این ملک و بخش خود بگیر 2780
  • هر یکی در بخش خود انصاف‌جو ** تو ز بخش ما دو دست خود بشو
  • گفت میری مر مرا حق داده است ** سروری و امر مطلق داده است
  • کین قران احمدست و دور او ** هین بگیرید امر او را اتقوا
  • قوم گفتندش که ما هم زان قضا ** حاکمیم و داد امیریمان خدا
  • گفت لیکن مر مرا حق ملک داد ** مر شما را عاریه از بهر زاد 2785
  • میری من تا قیامت باقیست ** میری عاریتی خواهد شکست
  • قوم گفتند ای امیر افزون مگو ** چیست حجت بر فزون‌جویی تو
  • در زمان ابری برآمد ز امر مر ** سیل آمد گشت آن اطراف پر
  • رو به شهر آورد سیل بس مهیب ** اهل شهر افغان‌کنان جمله رعیب
  • گفت پیغامبر که وقت امتحان ** آمد اکنون تا گمارد گردد عیان 2790
  • هر امیری نیزه‌ی خود در فکند ** تا شود در امتحان آن سیل‌بند
  • پس قضیب انداخت در وی مصطفی ** آن قضیب معجز فرمان روا
  • نیزه‌ها را هم‌چو خاشاکی ربود ** آب تیز سیل پرجوش عنود
  • نیزه‌ها گم گشت جمله و آن قضیب ** بر سر آب ایستاده چون رقیب
  • ز اهتمام آن قضیب آن سیل زفت ** روبگردانید و آن سیلاب رفت 2795
  • چون بدیدند از وی آن امر عظیم ** پس مقر گشتند آن میران ز بیم
  • جز سه کس که حقد ایشان چیره بود ** ساحرش گفتند و کاهی از جحود
  • ملک بر بسته چنان باشد ضعیف ** ملک بر رسته چنین باشد شریف
  • نیزه‌ها را گر ندیدی با قضیب ** نامشان بین نام او بین این نجیب
  • نامشان را سیل تیز مرگ برد ** نام او و دولت تیزش نمرد 2800
  • پنج نوبت می‌زنندش بر دوام ** هم‌چنین هر روز تا روز قیام
  • گر ترا عقلست کردم لطفها ** ور خری آورده‌ام خر را عصا
  • آنچنان زین آخرت بیرون کنم ** کز عصا گوش و سرت پر خون کنم
  • اندرین آخر خران و مردمان ** می‌نیابند از جفای تو امان
  • نک عصا آورده‌ام بهر ادب ** هر خری را کو نباشد مستحب 2805
  • اژدهایی می‌شود در قهر تو ** که اژدهایی گشته‌ای در فعل و خو
  • اژدهای کوهیی تو بی‌امان ** لیک بنگر اژدهای آسمان
  • این عصا از دوزخ آمد چاشنی ** که هلا بگریز اندر روشنی
  • ورنه در مانی تو در دندان من ** مخلصت نبود ز در بندان من
  • این عصایی بود این دم اژدهاست ** تا نگویی دوزخ یزدان کجاست 2810
  • در بیان آنک شناسای قدرت حق نپرسد کی بهشت و دوزخ کجاست
  • هر کجا خدا دوزخ کند ** اوج را بر مرغ دام و فخ کند
  • هم ز دندانت برآید دردها ** تا بگویی دوزخست و اژدها
  • یا کند آب دهانت را عسل ** که بگویی که بهشتست و حلل
  • از بن دندان برویاند شکر ** تا بدانی قوت حکم قدر
  • پس به دندان بی‌گناهان را مگز ** فکر کن از ضربت نامحترز 2815
  • نیل را بر قبطیان حق خون کند ** سبطیان را از بلا محصون کند
  • تا بدانی پیش حق تمییز هست ** در میان هوشیار راه و مست
  • نیل تمییز از خدا آموختست ** که گشاد آن را و این را سخت بست
  • لطف او عاقل کند مر نیل را ** قهر او ابله کند قابیل را
  • در جمادات از کرم عقل آفرید ** عقل از عاقل به قهر خود برید 2820