English    Türkçe    فارسی   

4
3299-3348

  • آنچنان که از عطسه و از خامیاز ** این دهان گردد بناخواه تو باز
  • تفسیر این حدیث کی ائنی لاستغفر الله فی کل یوم سبعین مرة
  • هم‌چو پیغامبر ز گفتن وز نثار ** توبه آرم روز من هفتاد بار 3300
  • لیک آن مستی شود توبه‌شکن ** منسی است این مستی تن جامه کن
  • حکمت اظهار تاریخ دراز ** مستیی انداخت در دانای راز
  • راز پنهان با چنین طبل و علم ** آب جوشان گشته از جف القلم
  • رحمت بی‌حد روانه هر زمان ** خفته‌اید از درک آن ای مردمان
  • جامه‌ی خفته خورد از جوی آب ** خفته اندر خواب جویای سراب 3305
  • می‌رود که آنجای بوی آب هست ** زین تفکر راه را بر خویش بست
  • زانک آنجا گفت زینجا دور شد ** بر خیالی از حقی مهجور شد
  • دوربینانند و بس خفته‌روان ** رحمتی آریدشان ای ره‌روان
  • من ندیدم تشنگی خواب آورد ** خواب آرد تشنگی بی‌خرد
  • خود خرد آنست کو از حق چرید ** نه خرد کان را عطارد آورید 3310
  • بیان آنک عقل جزوی تا بگور بیش نبیند در باقی مقلد اولیا و انبیاست
  • پیش‌بینی این خرد تا گور بود ** وآن صاحب دل به نفخ صور بود
  • این خرد از گور و خاکی نگذرد ** وین قدم عرصه‌ی عجایب نسپرد
  • زین قدم وین عقل رو بیزار شو ** چشم غیبی جوی و برخوردار شو
  • هم‌چو موسی نور کی یابد ز جیب ** سخره‌ی استاد و شاگردان کتاب
  • زین نظر وین عقل ناید جز دوار ** پس نظر بگذار و بگزین انتظار 3315
  • از سخن‌گویی مجویید ارتفاع ** منتظر را به ز گفتن استماع
  • منصب تعلیم نوع شهوتست ** هر خیال شهوتی در ره بتست
  • گر بفضلش پی ببردی هر فضول ** کی فرستادی خدا چندین رسول
  • عقل جزوی هم‌چو برقست و درخش ** در درخشی کی توان شد سوی وخش
  • نیست نور برق بهر رهبری ** بلک امریست ابر را که می‌گری 3320
  • برق عقل ما برای گریه است ** تا بگرید نیستی در شوق هست
  • عقل کودک گفت بر کتاب تن ** لیک نتواند به خود آموختن
  • عقل رنجور آردش سوی طبیب ** لیک نبود در دوا عقلش مصیب
  • نک شیاطین سوی گردون می‌شدند ** گوش بر اسرار بالا می‌زدند
  • می‌ربودند اندکی زان رازها ** تا شهب می‌راندشان زود از سما 3325
  • که روید آنجا رسولی آمدست ** هر چه می‌خواهید زو آید به دست
  • گر همی‌جویید در بی‌بها ** ادخلوا الابیات من ابوابها
  • می‌زن آن حلقه‌ی در و بر باب بیست ** از سوی بام فلکتان راه نیست
  • نیست حاجتتان بدین راه دراز ** خاکیی را داده‌ایم اسرار راز
  • پیش او آیید اگر خاین نیید ** نیشکر گردید ازو گرچه نیید 3330
  • سبزه رویاند ز خاکت آن دلیل ** نیست کم از سم اسپ جبرئیل
  • سبزه گردی تازه گردی در نوی ** گر توخاک اسپ جبریلی شوی
  • سبزه‌ی جان‌بخش که آن را سامری ** کرد در گوساله تا شد گوهری
  • جان گرفت و بانگ زد زان سبزه او ** آنچنان بانگی که شد فتنه‌ی عدو
  • گر امین آیید سوی اهل راز ** وا رهید از سر کله مانند باز 3335
  • سر کلاه چشم‌بند گوش‌بند ** که ازو بازست مسکین و نژند
  • زان کله مر چشم بازان را سدست ** که همه میلش سوی جنس خودست
  • چون برید از جنس با شه گشت یار ** بر گشاید چشم او را بازدار
  • راند دیوان را حق از مرصاد خویش ** عقل جزوی را ز استبداد خویش
  • که سری کم کن نه‌ای تو مستبد ** بلک شاگرد دلی و مستعد 3340
  • رو بر دل رو که تو جزو دلی ** هین که بنده‌ی پادشاه عادلی
  • بندگی او به از سلطانیست ** که انا خیر دم شیطانیست
  • فرق بین و برگزین تو ای حبیس ** بندگی آدم از کبر بلیس
  • گفت آنک هست خورشید ره او ** حرف طوبی هر که ذلت نفسه
  • سایه‌ی طوبی ببین وخوش بخسپ ** سر بنه در سایه بی‌سرکش بخسپ 3345
  • ظل ذلت نفسه خوش مضجعیست ** مستعد آن صفا و مهجعیست
  • گر ازین سایه روی سوی منی ** زود طاغی گردی و ره گم کنی
  • بیان آنک یا ایها الذین آمنوا لا تقدموا بین یدی الله و رسوله چون نبی نیستی ز امت باش چونک سلطان نه‌ای رعیت باش پس رو خاموش باش از خود زحمتی و رایی متراش
  • پس برو خاموش باش از انقیاد ** زیر ظل امر شیخ و اوستاد