English    Türkçe    فارسی   

4
3492-3541

  • هین طلسمست این و نقش مرده است ** احمقان را چشمش از ره برده است
  • می‌نماید او که چشمی می‌زند ** ابلهان سازیده‌اند او را سند
  • در خواستن قبطی دعای خیر و هدایت از سبطی و دعا کردن سبطی قبطی را به خیر و مستجاب شدن از اکرم الاکرمین وارحم الراحمین
  • گفت قبطی تو دعایی کن که من ** از سیاهی دل ندارم آن دهن
  • که بود که قفل این دل وا شود ** زشت را در بزم خوبان جا شود 3495
  • مسخی از تو صاحب خوبی شود ** یا بلیسی باز کروبی شود
  • یا بفر دست مریم بوی مشک ** یابد و تری و میوه شاخ خشک
  • سبطی آن دم در سجود افتاد و گفت ** کای خدای عالم جهر و نهفت
  • جز تو پیش کی بر آرد بنده دست ** هم دعا و هم اجابت از توست
  • هم ز اول تو دهی میل دعا ** تو دهی آخر دعاها را جزا 3500
  • اول و آخر توی ما در میان ** هیچ هیچی که نیاید در بیان
  • این چنین می‌گفت تا افتاد طشت ** از سر بام و دلش بیهوش گشت
  • باز آمد او به هوش اندر دعا ** لیس للانسان الا ما سعی
  • در دعا بود او که ناگه نعره‌ای ** از دل قبطی بجست و غره‌ای
  • که هلا بشتاب و ایمان عرضه کن ** تا ببرم زود زنار کهن 3505
  • آتشی در جان من انداختند ** مر بلیسی را به جان بنواختند
  • دوستی تو و از تو ناشکفت ** حمدلله عاقبت دستم گرفت
  • کیمیایی بود صحبتهای تو ** کم مباد از خانه‌ی دل پای تو
  • تو یکی شاخی بدی از نخل خلد ** چون گرفتم او مرا تا خلد برد
  • سیل بود آنک تنم را در ربود ** برد سیلم تا لب دریای جود 3510
  • من به بوی آب رفتم سوی سیل ** بحر دیدم در گرفتم کیل کیل
  • طاس آوردش که اکنون آب‌گیر ** گفت رو شد آبها پیشم حقیر
  • شربتی خوردم ز الله اشتری ** تا به محشر تشنگی ناید مرا
  • آنک جوی و چشمه‌ها را آب داد ** چشمه‌ای در اندرون من گشاد
  • این جگر که بود گرم و آب‌خوار ** گشت پیش همت او آب خوار 3515
  • کاف کافی آمد او بهر عباد ** صدق وعده‌ی کهیعص
  • کافیم بدهم ترا من جمله خیر ** بی‌سبب بی‌واسطه‌ی یاری غیر
  • کافیم بی‌نان ترا سیری دهم ** بی‌سپاه و لشکرت میری دهم
  • بی‌بهارت نرگس و نسرین دهم ** بی‌کتاب و اوستا تلقین دهم
  • کافیم بی داروت درمان کنم ** گور را و چاه را میدان کنم 3520
  • موسیی را دل دهم با یک عصا ** تا زند بر عالمی شمشیرها
  • دست موسی را دهم یک نور و تاب ** که طپانچه می‌زند بر آفتاب
  • چوب را ماری کنم من هفت سر ** که نزاید ماده مار او را ز نر
  • خون نیامیزم در آب نیل من ** خود کنم خون عین آبش را به فن
  • شادیت را غم کنم چون آب نیل ** که نیابی سوی شادیها سبیل 3525
  • باز چون تجدید ایمان بر تنی ** باز از فرعون بیزاری کنی
  • موسی رحمت ببینی آمده ** نیل خون بینی ازو آبی شده
  • چون سر رشته نگه داری درون ** نیل ذوق تو نگردد هیچ خون
  • من گمان بردم که ایمان آورم ** تا ازین طوفان خون آبی خورم
  • من چه دانستم که تبدیلی کند ** در نهاد من مرا نیلی کند 3530
  • سوی چشم خود یکی نیلم روان ** برقرارم پیش چشم دیگران
  • هم‌چنانک این جهان پیش نبی ** غرق تسبیحست و پیش ما غبی
  • پیش چشمش این جهان پر عشق و داد ** پیش چشم دیگران مرده و جماد
  • پست و بالا پیش چشمش تیزرو ** از کلوخ و خشت او نکته شنو
  • با عوام این جمله بسته و مرده‌ای ** زین عجب‌تر من ندیدم پرده‌ای 3535
  • گورها یکسان به پیش چشم ما ** روضه و حفره به چشم اولیا
  • عامه گفتندی که پیغامبر ترش ** از چه گشتست و شدست او ذوق‌کش
  • خاص گفتندی که سوی چشمتان ** می‌نماید او ترش ای امتان
  • یک زمان درچشم ما آیید تا ** خنده‌ها بینید اندر هل اتی
  • از سر امرود بن بنماید آن ** منعکس صورت بزیر آ ای جوان 3540
  • آن درخت هستی است امرودبن ** تا بر آنجایی نماید نو کهن