English    Türkçe    فارسی   

4
71-120

  • زید اندر حق آن شیطان بود ** در حق شخصی دگر سلطان بود
  • آن بگوید زید صدیق سنیست ** وین بگوید زید گبر کشتنیست
  • زيد يك ذات است بر آن يك جنان ** او بر اين ديگر همه رنج و زيان
  • گر تو خواهی کو ترا باشد شکر ** پس ورا از چشم عشاقش نگر
  • منگر از چشم خودت آن خوب را ** بین به چشم طالبان مطلوب را 75
  • چشم خود بر بند زان خوش‌چشم تو ** عاریت کن چشم از عشاق او
  • بلک ازو کن عاریت چشم و نظر ** پس ز چشم او بروی او نگر
  • تا شوی آمن ز سیری و ملال ** گفت کان الله له زین ذوالجلال
  • چشم او من باشم و دست و دلش ** تا رهد از مدبریها مقبلش
  • هر چه مکرو هست چون شد او دلیل ** سوی محبوبت حبیبست و خلیل 80
  • حکایت آن واعظ کی هر آغاز تذکیر دعای ظالمان و سخت‌دلان و بی‌اعتقادان کردی
  • آن یکی واعظ چو بر تخت آمدی ** قاطعان راه را داعی شدی
  • دست برمی‌داشت یا رب رحم ران ** بر بدان و مفسدان و طاغیان
  • بر همه تسخرکنان اهل خیر ** برهمه کافردلان و اهل دیر
  • می‌نکردی او دعا بر اصفیا ** می‌نکردی جز خبیثان را دعا
  • مر ورا گفتند کین معهود نیست ** دعوت اهل ضلالت جود نیست 85
  • گفت نیکویی ازینها دیده‌ام ** من دعاشان زین سبب بگزیده‌ام
  • خبث و ظلم و جور چندان ساختند ** که مرا از شر به خیر انداختند
  • هر گهی که رو به دنیا کردمی ** من ازیشان زخم و ضربت خوردمی
  • کردمی از زخم آن جانب پناه ** باز آوردندمی گرگان به راه
  • چون سبب‌ساز صلاح من شدند ** پس دعاشان بر منست ای هوشمند 90
  • بنده می‌نالد به حق از درد و نیش ** صد شکایت می‌کند از رنج خویش
  • حق همی گوید که آخر رنج و درد ** مر ترا لابه کنان و راست کرد
  • این گله زان نعمتی کن کت زند ** از در ما دور و مطرودت کند
  • در حقیقت هر عدو داروی تست ** کیمیا و نافع و دلجوی تست
  • که ازو اندر گریزی در خلا ** استعانت جویی از لطف خدا 95
  • در حقیقت دوستانت دشمن‌اند ** که ز حضرت دور و مشغولت کنند
  • هست حیوانی که نامش اشغرست ** او به زخم چوب زفت و لمترست
  • تا که چوبش می‌زنی به می‌شود ** او ز زخم چوب فربه می‌شود
  • نفس مومن اشغری آمد یقین ** کو به زخم رنج زفتست و سمین
  • زین سبب بر انبیا رنج و شکست ** از همه خلق جهان افزونترست 100
  • تا ز جانها جانشان شد زفت‌تر ** که ندیدند آن بلا قوم دگر
  • پوست از دارو بلاکش می‌شود ** چون ادیم طایفی خوش می‌شود
  • ورنه تلخ و تیز مالیدی درو ** گنده گشتی ناخوش و ناپاک بو
  • آدمی را پوست نامدبوغ دان ** از رطوبتها شده زشت و گران
  • تلخ و تیز و مالش بسیار ده ** تا شود پاک و لطیف و با فره 105
  • ور نمی‌توانی رضا ده ای عیار ** گر خدا رنجت دهد بی‌اختیار
  • که بلای دوست تطهیر شماست ** علم او بالای تدبیر شماست
  • چون صفا بیند بلا شیرین شود ** خوش شود دارو چو صحت‌بین شود
  • برد بیند خویش را در عین مات ** پس بگوید اقتلونی یا ثقات
  • این عوان در حق غیری سود شد ** لیک اندر حق خود مردود شد 110
  • رحم ایمانی ازو ببریده شد ** کین شیطانی برو پیچیده شد
  • کارگاه خشم گشت و کین‌وری ** کینه دان اصل ضلال و کافری
  • سال کردن از عیسی علیه‌السلام کی در وجود از همه‌ی صعبها صعب‌تر چیست
  • گفت عیسی را یکی هشیار سر ** چیست در هستی ز جمله صعب‌تر
  • گفتش ای جان صعب‌تر خشم خدا ** که از آن دوزخ همی لرزد چو ما
  • گفت ازین خشم خدا چه بود امان ** گفت ترک خشم خویش اندر زمان 115
  • پس عوان که معدن این خشم گشت ** خشم زشتش از سبع هم در گذشت
  • چه امیدستش به رحمت جز مگر ** باز گردد زان صفت آن بی‌هنر
  • گرچه عالم را ازیشان چاره نیست ** این سخن اندر ضلال افکندنیست
  • چاره نبود هم جهان را از چمین ** لیک نبود آن چمین ماء معین
  • قصد خیانت کردن عاشق و بانگ بر زدن معشوق بر وی
  • چونک تنهااش بدید آن ساده مرد ** زود او قصد کنار و بوسه کرد 120