English    Türkçe    فارسی   

4
932-981

  • سوی منزلها دوید و بانگ داشت ** که کی بر دردانه‌ام غارت گماشت
  • مکیان گفتند ما را علم نیست ** ما ندانستیم که آنجا کودکیست
  • ریخت چندان اشک و کرد او بس فغان ** که ازو گریان شدند آن دیگران
  • سینه کوبان آن چنان بگریست خوش ** که اختران گریان شدند از گریه‌اش 935
  • حکایت آن پیر عرب کی دلالت کرد حلیمه را به استعانت به بتان
  • پیرمردی پیشش آمد با عصا ** کای حلیمه چه فتاد آخر ترا
  • که چنین آتش ز دل افروختی ** این جگرها را ز ماتم سوختی
  • گفت احمد را رضیعم معتمد ** پس بیاوردم که بسپارم به جد
  • چون رسیدم در حطیم آوازها ** می‌رسید و می‌شنیدم از هوا
  • من چو آن الحان شنیدم از هوا ** طفل را بنهادم آنجا زان صدا 940
  • تا ببینم این ندا آواز کیست ** که ندایی بس لطیف و بس شهیست
  • نه از کسی دیدم بگرد خود نشان ** نه ندا می منقطع شد یک زمان
  • چونک واگشتم ز حیرتهای دل ** طفل را آنجا ندیدم وای دل
  • گفتش ای فرزند تو انده مدار ** که نمایم مر ترا یک شهریار
  • که بگوید گر بخواهد حال طفل ** او بداند منزل و ترحال طفل 945
  • پس حلیمه گفت ای جانم فدا ** مر ترا ای شیخ خوب خوش‌ندا
  • هین مرا بنمای آن شاه نظر ** کش بود از حال طفل من خبر
  • برد او را پیش عزی کین صنم ** هست در اخبار غیبی مغتنم
  • ما هزاران گم شده زو یافتیم ** چون به خدمت سوی او بشتافتیم
  • پیر کرد او را سجود و گفت زود ** ای خداوند عرب ای بحر جود 950
  • گفت ای عزی تو بس اکرامها ** کرده‌ای تا رسته‌ایم از دامها
  • بر عرب حقست از اکرام تو ** فرض گشته تا عرب شد رام تو
  • این حلیمه‌ی سعدی از اومید تو ** آمد اندر ظل شاخ بید تو
  • که ازو فرزند طفلی گم شدست ** نام آن کودک محمد آمدست
  • چون محمد گفت آن جمله بتان ** سرنگون گشت و ساجد آن زمان 955
  • که برو ای پیر این چه جست و جوست ** آن محمد را که عزل ما ازوست
  • ما نگون و سنگسار آییم ازو ** ما کساد و بی‌عیار آییم ازو
  • آن خیالاتی که دیدندی ز ما ** وقت فترت گاه گاه اهل هوا
  • گم شود چون بارگاه او رسید ** آب آمد مر تیمم را درید
  • دور شو ای پیر فتنه کم فروز ** هین ز رشک احمدی ما را مسوز 960
  • دور شو بهر خدا ای پیر تو ** تا نسوزی ز آتش تقدیر تو
  • این چه دم اژدها افشردنست ** هیچ دانی چه خبر آوردنست
  • زین خبر جوشد دل دریا و کان ** زین خبر لرزان شود هفت آسمان
  • چون شنید از سنگها پیر این سخن ** پس عصا انداخت آن پیر کهن
  • پس ز لرزه و خوف و بیم آن ندا ** پیر دندانها به هم بر می‌زدی 965
  • آنچنان که اندر زمستان مرد عور ** او همی لرزید و می‌گفت ای ثبور
  • چون در آن حالت بدید او پیر را ** زان عجب گم کرد زن تدبیر را
  • گفت پیر اگر چه من در محنتم ** حیرت اندر حیرت اندر حیرتم
  • ساعتی بادم خطیبی می‌کند ** ساعتی سنگم ادیبی می‌کند
  • باد با حرفم سخنها می‌دهد ** سنگ و کوهم فهم اشیا می‌دهد 970
  • گاه طفلم را ربوده غیبیان ** غیبیان سبز پر آسمان
  • از کی نالم با کی گویم این گله ** من شدم سودایی اکنون صد دله
  • غیرتش از شرح غیبم لب ببست ** این قدر گویم که طفلم گم شدست
  • گر بگویم چیز دیگر من کنون ** خلق بندندم به زنجیر جنون
  • گفت پیرش کای حلیمه شاد باش ** سجده‌ی شکر آر و رو را کم خراش 975
  • غم مخور یاوه نگردد او ز تو ** بلک عالم یاوه گردد اندرو
  • هر زمان از رشک غیرت پیش و پس ** صد هزاران پاسبانست و حرس
  • آن ندیدی کان بتان ذو فنون ** چون شدند از نام طفلت سرنگون
  • این عجب قرنیست بر روی زمین ** پیر گشتم من ندیدم جنس این
  • زین رسالت سنگها چون ناله داشت ** تا چه خواهد بر گنه کاران گماشت 980
  • سنگ بی‌جرمست در معبودیش ** تو نه‌ای مضطر که بنده بودیش