English    Türkçe    فارسی   

4
983-1032

  • چون خبر یابید جد مصطفی ** از حلیمه وز فغانش بر ملا
  • وز چنان بانگ بلند و نعره‌ها ** که بمیلی می‌رسید از وی صدا
  • زود عبدالمطلب دانست چیست ** دست بر سینه همی‌زد می‌گریست 985
  • آمد از غم بر در کعبه بسوز ** کای خبیر از سر شب وز راز روز
  • خویشتن را من نمی‌بینم فنی ** تا بود هم‌راز تو هم‌چون منی
  • خویشتن را من نمی‌بینم هنر ** تا شوم مقبول این مسعود در
  • یا سر و سجده‌ی مرا قدری بود ** یا باشکم دولتی خندان شود
  • لیک در سیمای آن در یتیم ** دیده‌ام آثار لطفت ای کریم 990
  • که نمی‌ماند به ما گرچه ز ماست ** ما همه مسیم و احمد کیمیاست
  • آن عجایبها که من دیدم برو ** من ندیدم بر ولی و بر عدو
  • آنک فضل تو درین طفلیش داد ** کس نشان ندهد به صد ساله جهاد
  • چون یقین دیدم عنایتهای تو ** بر وی او دریست از دریای تو
  • من هم او را می شفیع آرم به تو ** حال او ای حال‌دان با من بگو 995
  • از درون کعبه آمد بانگ زود ** که هم‌اکنون رخ به تو خواهد نمود
  • با دو صد اقبال او محظوظ ماست ** با دو صد طلب ملک محفوظ ماست
  • ظاهرش را شهره‌ی گیهان کنیم ** باطنش را از همه پنهان کنیم
  • زر کان بود آب و گل ما زرگریم ** که گهش خلخال و گه خاتم بریم
  • گه حمایلهای شمشیرش کنیم ** گاه بند گردن شیرش کنیم 1000
  • گه ترنج تخت بر سازیم ازو ** گاه تاج فرقهای ملک‌جو
  • عشقها داریم با این خاک ما ** زانک افتادست در قعده‌ی رضا
  • گه چنین شاهی ازو پیدا کنیم ** گه هم او را پیش شه شیدا کنیم
  • صد هزاران عاشق و معشوق ازو ** در فغان و در نفیر و جست و جو
  • کار ما اینست بر کوری آن ** که به کار ما ندارد میل جان 1005
  • این فضیلت خاک را زان رو دهیم ** که نواله پیش بی‌برگان نهیم
  • زانک دارد خاک شکل اغبری ** وز درون دارد صفات انوری
  • ظاهرش با باطنش گشته به جنگ ** باطنش چون گوهر و ظاهر چو سنگ
  • ظاهرش گوید که ما اینیم و بس ** باطنش گوید نکو بین پیش و پس
  • ظاهرش منکر که باطن هیچ نیست ** باطنش گوید که بنماییم بیست 1010
  • ظاهرش با باطنش در چالش‌اند ** لاجرم زین صبر نصرت می‌کشند
  • زین ترش‌رو خاک صورتها کنیم ** خنده‌ی پنهانش را پیدا کنیم
  • زانک ظاهر خاک اندوه و بکاست ** در درونش صد هزاران خنده‌هاست
  • کاشف السریم و کار ما همین ** کین نهانها را بر آریم از کمین
  • گرچه دزد از منکری تن می‌زند ** شحنه آن از عصر پیدا می‌کند 1015
  • فضلها دزدیده‌اند این خاکها ** تا مقر آریمشان از ابتلا
  • بس عجب فرزند کو را بوده است ** لیک احمد بر همه افزوده است
  • شد زمین و آسمان خندان و شاد ** کین چنین شاهی ز ما دو جفت زاد
  • می‌شکافد آسمان از شادیش ** خاک چون سوسن شده ز آزادیش
  • ظاهرت با باطنت ای خاک خوش ** چونک در جنگ‌اند و اندر کش‌مکش 1020
  • هر که با خود بهر حق باشد به جنگ ** تا شود معنیش خصم بو و رنگ
  • ظلمتش با نور او شد در قتال ** آفتاب جانش را نبود زوال
  • هر که کوشد بهر ما در امتحان ** پشت زیر پایش آرد آسمان
  • ظاهرت از تیرگی افغان کنان ** باطن تو گلستان در گلستان
  • قاصد او چون صوفیان روترش ** تا نیامیزند با هر نورکش 1025
  • عارفان روترش چون خارپشت ** عیش پنهان کرده در خار درشت
  • باغ پنهان گرد باغ آن خار فاش ** کای عدوی دزد زین در دور باش
  • خارپشتا خار حارس کرده‌ای ** سر چو صوفی در گریبان برده‌ای
  • تا کسی دوچار دانگ عیش تو ** کم شود زین گلرخان خارخو
  • طفل تو گرچه که کودک‌خو بدست ** هر دو عالم خود طفیل او بدست 1030
  • ما جهانی را بدو زنده کنیم ** چرخ را در خدمتش بنده کنیم
  • گفت عبدالمطلب کین دم کجاست ** ای علیم السر نشان ده راه راست
  • نشان خواستن عبدالمطلب از موضع محمد علیه‌السلام کی کجاش یابم و جواب آمدن از اندرون کعبه و نشان یافتن