English    Türkçe    فارسی   

5
1119-1168

  • آن یکی می‌گفت من پیغامبرم  ** از همه پیغامبران فاضلترم 
  • گردنش بستند و بردندش به شاه  ** کین همی گوید رسولم از اله  1120
  • خلق بر وی جمع چون مور و ملخ  ** که چه مکرست و چه تزویر و چه فخ 
  • گر رسول آنست که آید از عدم  ** ما همه پیغامبریم و محتشم 
  • ما از آنجا آمدیم اینجا غریب  ** تو چرا مخصوص باشی ای ادیب 
  • نه شما چون طفل خفته آمدیت  ** بی‌خبر از راه وز منزل بدیت 
  • از منازل خفته بگذشتید و مست  ** بی‌خبر از راه و از بالا و پست  1125
  • ما به بیداری روان گشتیم و خوش  ** از ورای پنج و شش تا پنج و شش 
  • دیده منزلها ز اصل و از اساس  ** چون قلاووز آن خبیر و ره‌شناس 
  • شاه را گفتند اشکنجه‌ش بکن  ** تا نگوید جنس او هیچ این سخن 
  • شاه دیدش بس نزار و بس ضعیف  ** که به یک سیلی بمیرد آن نحیف 
  • کی توان او را فشردن یا زدن  ** که چو شیشه گشته است او را بدن  1130
  • لیک با او گویم از راه خوشی  ** که چرا داری تو لاف سر کشی 
  • که درشتی ناید اینجا هیچ کار  ** هم به نرمی سر کند از غار مار 
  • مردمان را دور کرد از گرد وی  ** شه لطیفی بود و نرمی ورد وی 
  • پس نشاندش باز پرسیدش ز جا  ** که کجا داری معاش و ملتجی 
  • گفت ای شه هستم از دار السلام  ** آمده از ره درین دار الملام  1135
  • نه مرا خانه‌ست و نه یک همنشین  ** خانه کی کردست ماهی در زمین 
  • باز شه از روی لاغش گفت باز  ** که چه خوردی و چه داری چاشت‌ساز 
  • اشتهی داری چه خوردی بامداد  ** که چنین سرمستی و پر لاف و باد 
  • گفت اگر نانم بدی خشک و طری  ** کی کنیمی دعوی پیغامبری 
  • دعوی پیغامبری با این گروه  ** هم‌چنان باشد که دل جستن ز کوه  1140
  • کس ز کوه و سنگ عقل و دل نجست  ** فهم و ضبط نکته‌ی مشکل نجست 
  • هر چه گویی باز گوید که همان  ** می‌کند افسوس چون مستهزیان 
  • از کجا این قوم و پیغام از کجا  ** از جمادی جان کرا باشد رجا 
  • گر تو پیغام زنی آری و زر  ** پیش تو بنهند جمله سیم و سر 
  • که فلان جا شاهدی می‌خواندت  ** عاشق آمد بر تو او می‌داندت  1145
  • ور تو پیغام خدا آری چو شهد  ** که بیا سوی خدا ای نیک‌عهد 
  • از جهان مرگ سوی برگ رو  ** چون بقا ممکن بود فانی مشو 
  • قصد خون تو کنند و قصد سر  ** نه از برای حمیت دین و هنر 
  • سبب عداوت عام و بیگانه زیستن ایشان به اولیاء خدا کی بحقشان می‌خوانند و با آب حیات ابدی 
  • بلک از چفسیدگی در خان و مان  ** تلخشان آید شنیدن این بیان 
  • خرقه‌ای بر ریش خر چفسید سخت  ** چونک خواهی بر کنی زو لخت لخت  1150
  • جفته اندازد یقین آن خر ز درد  ** حبذا آن کس کزو پرهیز کرد 
  • خاصه پنجه ریش و هر جا خرقه‌ای  ** بر سرش چفسیده در نم غرقه‌ای 
  • خان و مان چون خرقه و این حرص‌ریش  ** حرص هر که بیش باشد ریش بیش 
  • خان و مان چغد ویرانست و بس  ** نشنود اوصاف بغداد و طبس 
  • گر بیاید باز سلطانی ز راه  ** صد خبر آرد بدین چغدان ز شاه  1155
  • شرح دارالملک و باغستان و جو  ** پس برو افسوس دارد صد عدو 
  • که چه باز آورد افسانه‌ی کهن  ** کز گزاف و لاف می‌بافد سخن 
  • کهنه ایشانند و پوسیده‌ی ابد  ** ورنه آن دم کهنه را نو می‌کند 
  • مردگان کهنه را جان می‌دهد  ** تاج عقل و نور ایمان می‌دهد 
  • دل مدزد از دلربای روح‌بخش  ** که سوارت می‌کند بر پشت رخش  1160
  • سر مدزد از سر فراز تاج‌ده  ** کو ز پای دل گشاید صد گره 
  • با کی گویم در همه ده زنده کو  ** سوی آب زندگی پوینده کو 
  • تو به یک خواری گریزانی ز عشق  ** تو به جز نامی چه می‌دانی ز عشق 
  • عشق را صد ناز و استکبار هست  ** عشق با صد ناز می‌آید به دست 
  • عشق چون وافیست وافی می‌خرد  ** در حریف بی‌وفا می‌ننگرد  1165
  • چون درختست آدمی و بیخ عهد  ** بیخ را تیمار می‌باید به جهد 
  • عهد فاسد بیخ پوسیده بود  ** وز ثمار و لطف ببریده بود 
  • شاخ و برگ نخل گر چه سبز بود  ** با فساد بیخ سبزی نیست سود