English    Türkçe    فارسی   

5
1325-1374

  • که اندر آن ترکیب آمد معجزات  ** که همه ترکیبها گشتند مات  1325
  • هم‌چنان ترکیب حم کتاب  ** هست بس بالا و دیگرها نشیب 
  • زانک زین ترکیب آید زندگی  ** هم‌چو نفخ صور در درماندگی 
  • اژدها گردد شکافد بحر را  ** چون عصا حم از داد خدا 
  • ظاهرش ماند به ظاهرها ولیک  ** قرص نان از قرص مه دورست نیک 
  • گریه‌ی او خنده‌ی او نطق او  ** نیست از وی هست محض خلق هو  1330
  • چونک ظاهرها گرفتند احمقان  ** وآن دقایق شد ازیشان بس نهان 
  • لاجرم محجوب گشتند از غرض  ** که دقیقه فوت شد در معترض 
  • داستان آن کنیزک کی با خر خاتون شهوت می‌راند و او را چون بز و خرس آموخته بود شهوت راندن آدمیانه و کدویی در قضیب خر می‌کرد تا از اندازه نگذرد خاتون بر آن وقوف یافت لکن دقیقه‌ی کدو را ندید کنیزک را ببهانه براه کرد جای دور و با خر جمع شد بی‌کدو و هلاک شد بفضیحت کنیزک بیگاه باز آمد و نوحه کرد که ای جانم و ای چشم روشنم کیر دیدی کدو ندیدی ذکر دیدی آن دگر ندیدی کل ناقص ملعون یعنی کل نظر و فهم ناقص ملعون و اگر نه ناقصان ظاهر جسم مرحوم‌اند ملعون نه‌اند بر خوان لیس علی الاعمی حرج نفی حرج کرد و نفی لعنت و نفی عتاب و غضب 
  • یک کنیزک یک خری بر خود فکند  ** از وفور شهوت و فرط گزند 
  • آن خر نر را بگان خو کرده بود  ** خر جماع آدمی پی برده بود 
  • یک کدویی بود حیلت‌سازه را  ** در نرش کردی پی اندازه را  1335
  • در ذکر کردی کدو را آن عجوز  ** تا رود نیم ذکر وقت سپوز 
  • گر همه کیر خر اندر وی رود  ** آن رحم و آن روده‌ها ویران شود 
  • خر همی شد لاغر و خاتون او  ** مانده عاجز کز چه شد این خر چو مو 
  • نعل‌بندان را نمود آن خر که چیست  ** علت او که نتیجه‌ش لاغریست 
  • هیچ علت اندرو ظاهر نشد  ** هیچ کس از سر او مخبر نشد  1340
  • در تفحص اندر افتاد او به جد  ** شد تفحص را دمادم مستعد 
  • جد را باید که جان بنده بود  ** زانک جد جوینده یابنده بود 
  • چون تفحص کرد از حال اشک  ** دید خفته زیر خر آن نرگسک 
  • از شکاف در بدید آن حال را  ** بس عجب آمد از آن آن زال را 
  • خر همی‌گاید کنیزک را چنان  ** که به عقل و رسم مردان با زنان  1345
  • در حسد شد گفت چون این ممکنست  ** پس نم اولیتر که خر ملک منست 
  • خر مهذب گشته و آموخته  ** خوان نهادست و چراغ افروخته 
  • کرد نادیده و در خانه بکوفت  ** کای کنیزک چند خواهی خانه روفت 
  • از پی روپوش می‌گفت این سخن  ** کای کنیزک آمدم در باز کن 
  • کرد خاموش و کنیزک را نگفت  ** راز را از بهر طمع خود نهفت  1350
  • پس کنیزک جمله آلات فساد  ** کرد پنهان پیش شد در را گشاد 
  • رو ترش کرد و دو دیده پر ز نم  ** لب فرو مالید یعنی صایمم 
  • در کف او نرمه جاروبی که من  ** خانه را می‌روفتم بهر عطن 
  • چونک باع جاروب در را وا گشاد  ** گفت خاتون زیر لب کای اوستاد 
  • رو ترش کردی و جاروبی به کف  ** چیست آن خر برگسسته از علف  1355
  • نیم کاره و خشمگین جنبان ذکر  ** ز انتظار تو دو چشمش سوی در 
  • زیر لب گفت این نهان کرد از کنیز  ** داشتش آن دم چو بی‌جرمان عزیز 
  • بعد از آن گفتش که چادر نه به سر  ** رو فلان خانه ز من پیغام بر 
  • این چنین گو وین چنین کن وآنچنان  ** مختصر کردم من افسانه‌ی زنان 
  • آنچ مقصودست مغز آن بگیر  ** چون براهش کرد آن زال ستیر  1360
  • بود از مستی شهوت شادمان  ** در فرو بست و همی‌گفت آن زمان 
  • یافتم خلوت زنم از شکر بانگ  ** رسته‌ام از چار دانگ و از دو دانگ 
  • از طرب گشته بزان زن هزار  ** در شرار شهوت خر بی‌قرار 
  • چه بزان که آن شهوت او را بز گرفت  ** بز گرفتن گیج را نبود شگفت 
  • میل شهوت کر کند دل را و کور  ** تا نماید خر چو یوسف نار نور  1365
  • ای بسا سرمست نار و نارجو  ** خویشتن را نور مطلق داند او 
  • جز مگر بنده‌ی خدا یا جذب حق  ** با رهش آرد بگرداند ورق 
  • تا بداند که آن خیال ناریه  ** در طریقت نیست الا عاریه 
  • زشتها را خوب بنماید شره  ** نیست چون شهوت بتر ز آفتاب ره 
  • صد هزاران نام خوش را کرد ننگ  ** صد هزاران زیرکان را کرد دنگ  1370
  • چون خری را یوسف مصری نمود  ** یوسفی را چون نماید آن جهود 
  • بر تو سرگین را فسونش شهد کرد  ** شهد را خود چون کند وقت نبرد 
  • شهوت از خوردن بود کم کن ز خور  ** یا نکاحی کن گریزان شو ز شر 
  • چون بخوردی می‌کشد سوی حرم  ** دخل را خرجی بباید لاجرم