English    Türkçe    فارسی   

5
1370-1419

  • صد هزاران نام خوش را کرد ننگ  ** صد هزاران زیرکان را کرد دنگ  1370
  • چون خری را یوسف مصری نمود  ** یوسفی را چون نماید آن جهود 
  • بر تو سرگین را فسونش شهد کرد  ** شهد را خود چون کند وقت نبرد 
  • شهوت از خوردن بود کم کن ز خور  ** یا نکاحی کن گریزان شو ز شر 
  • چون بخوردی می‌کشد سوی حرم  ** دخل را خرجی بباید لاجرم 
  • پس نکاح آمد چو لاحول و لا  ** تا که دیوت نفکند اندر بلا  1375
  • چون حریص خوردنی زن خواه زود  ** ورنه آمد گربه و دنبه ربود 
  • بار سنگی بر خری که می‌جهد  ** زود بر نه پیش از آن کو بر نهد 
  • فعل آتش را نمی‌دانی تو برد  ** گرد آتش با چنین دانش مگرد 
  • علم دیگ و آتش ار نبود ترا  ** از شرر نه دیگ ماند نه ابا 
  • آب حاضر باید و فرهنگ نیز  ** تا پزد آب دیگ سالم در ازیز  1380
  • چون ندانی دانش آهنگری  ** ریش و مو سوزد چو آنجا بگذری 
  • در فرو بست آن زن و خر را کشید  ** شادمانه لاجرم کیفر چشید 
  • در میان خانه آوردش کشان  ** خفت اندر زیر آن نر خر ستان 
  • هم بر آن کرسی که دید او از کنیز  ** تا رسد در کام خود آن قحبه نیز 
  • پا بر آورد و خر اندر ویی سپوخت  ** آتشی از کیر خر در وی فروخت  1385
  • خر مدب گشته در خاتون فشرد  ** تا بخایه در زمان خاتون بمرد 
  • بر درید از زخم کیر خر جگر  ** روده‌ها بسکسته شد از همدگر 
  • دم نزد در حال آن زن جان بداد  ** کرسی از یک‌سو زن از یک‌سو فتاد 
  • صحن خانه پر ز خون شد زن نگون  ** مرد او و برد جان ریب المنون 
  • مرگ بد با صد فضیحت ای پدر  ** تو شهیدی دیده‌ای از کیر خر  1390
  • تو عذاب الخزی بشنو از نبی  ** در چنین ننگی مکن جان را فدی 
  • دانک این نفس بهیمی نر خرست  ** زیر او بودن از آن ننگین‌ترست 
  • در ره نفس ار بمیری در منی  ** تو حقیقت دان که مثل آن زنی 
  • نفس ما را صورت خر بدهد او  ** زانک صورتها کند بر وفق خو 
  • این بود اظهار سر در رستخیز  ** الله الله از تن چون خر گریز  1395
  • کافران را بیم کرد ایزد ز نار  ** کافران گفتند نار اولی ز عار 
  • گفت نی آن نار اصل عارهاست  ** هم‌چو این ناری که این زن را بکاست 
  • لقمه اندازه نخورد از حرص خود  ** در گلو بگرفت لقمه مرگ بد 
  • لقمه اندازه خور ای مرد حریص  ** گرچه باشد لقمه حلوا و خبیص 
  • حق تعالی داد میزان را زبان  ** هین ز قرآن سوره‌ی رحمن بخوان  1400
  • هین ز حرص خویش میزان را مهل  ** آز و حرص آمد ترا خصم مضل 
  • حرص جوید کل بر آید او ز کل  ** حرص مپرست ای فجل ابن الفجل 
  • آن کنیزک می‌شد و می‌گفت آه  ** کردی ای خاتون تو استا را به راه 
  • کار بی‌استاد خواهی ساختن  ** جاهلانه جان بخواهی باختن 
  • ای ز من دزدیده علمی ناتمام  ** ننگ آمد که بپرسی حال دام  1405
  • هم بچیدی دانه مرغ از خرمنش  ** هم نیفتادی رسن در گردنش 
  • دانه کمتر خور مکن چندین رفو  ** چون کلوا خواندی بخوان لا تسرفوا 
  • تا خوری دانه نیفتی تو به دام  ** این کند علم و قناعت والسلام 
  • نعمت از دنیا خورد عاقل نه غم  ** جاهلان محروم مانده در ندم 
  • چون در افتد در گلوشان حبل دام  ** دانه خوردن گشت بر جمله حرام  1410
  • مرغ اندر دام دانه کی خورد  ** دانه چون زهرست در دام ار چرد 
  • مرغ غافل می‌خورد دانه ز دام  ** هم‌چو اندر دام دنیا این عوام 
  • باز مرغان خبیر هوشمند  ** کرده‌اند از دانه خود را خشک‌بند 
  • که اندرون دام دانه زهرباست  ** کور آن مرغی که در فخ دانه خواست 
  • صاحب دام ابلهان را سر برید  ** وآن ظریفان را به مجلسها کشید  1415
  • که از آنها گوشت می‌آید به کار  ** وز ظریفان بانگ و ناله‌ی زیر و زار 
  • پس کنیزک آمد از اشکاف در  ** دید خاتون را به مرده زیر خر 
  • گفت ای خاتون احمق این چه بود  ** گر ترا استاد خود نقشی نمود 
  • ظاهرش دیدی سرش از تو نهان  ** اوستا ناگشته بگشادی دکان