English    Türkçe    فارسی   

5
182-231

  • خواه در صد سال خواهی یک زمان  ** این امانت واگزار و وا رهان 
  • بیان آنک نماز و روزه و همه چیزهای برونی گواهیهاست بر نور اندرونی 
  • این نماز و روزه و حج و جهاد  ** هم گواهی دادنست از اعتقاد 
  • این زکات و هدیه و ترک حسد  ** هم گواهی دادنست از سر خود 
  • خوان و مهمانی پی اظهار راست  ** کای مهان ما با شما گشتیم راست  185
  • هدیه‌ها و ارمغان و پیش‌کش  ** شد گواه آنک هستم با تو خوش 
  • هر کسی کوشد به مالی یا فسون  ** چیست دارم گوهری در اندرون 
  • گوهری دارم ز تقوی یا سخا  ** این زکات و روزه در هر دو گوا 
  • روزه گوید کرد تقوی از حلال  ** در حرامش دان که نبود اتصال 
  • وان زکاتش گفت کو از مال خویش  ** می‌دهد پس چون بدزدد ز اهل کیش  190
  • گر بطراری کند پس دو گواه  ** جرح شد در محکمه‌ی عدل اله 
  • هست صیاد ار کند دانه نثار  ** نه ز رحم و جود بل بهر شکار 
  • هست گربه‌ی روزه‌دار اندر صیام  ** خفته کرده خویش بهر صید خام 
  • کرده بدظن زین کژی صد قوم را  ** کرده بدنام اهل جود و صوم را 
  • فضل حق با این که او کژ می‌تند  ** عاقبت زین جمله پاکش می‌کند  195
  • سبق برده رحمتش وان غدر را  ** داده نوری که نباشد بدر را 
  • کوششش را شسته حق زین اختلاط  ** غسل داده رحمت او را زین خباط 
  • تا که غفاری او ظاهر شود  ** مغفری کلیش را غافر شود 
  • آب بهر این ببارید از سماک  ** تا پلیدان را کند از خبث پاک 
  • پاک کردن آب همه پلیدیها را و باز پاک کردن خدای تعالی آب را از پلیدی لاجرم قدوس آمد حق تعالی 
  • آب چون پیگار کرد و شد نجس  ** تا چنان شد که آب را رد کرد حس  200
  • حق ببردش باز در بحر صواب  ** تا به شستش از کرم آن آب آب 
  • سال دیگر آمد او دامن‌کشان  ** هی کجا بودی به دریای خوشان 
  • من نجس زینجا شدم پاک آمدم  ** بستدم خلعت سوی خاک آمدم 
  • هین بیایید ای پلیدان سوی من  ** که گرفت از خوی یزدان خوی من 
  • در پذیرم جمله‌ی زشتیت را  ** چون ملک پاکی دهم عفریت را  205
  • چون شوم آلوده باز آنجا روم  ** سوی اصل اصل پاکیها رو 
  • دلق چرکین بر کنم آنجا ز سر  ** خلعت پاکم دهد بار دگر 
  • کار او اینست و کار من همین  ** عالم‌آرایست رب العالمین 
  • گر نبودی این پلیدیهای ما  ** کی بدی این بارنامه آب را 
  • کیسه‌های زر بدزدید از کسی  ** می‌رود هر سو که هین کو مفلسی  210
  • یا بریزد بر گیاه رسته‌ای  ** یا بشوید روی رو ناشسته‌ای 
  • یا بگیرد بر سر او حمال‌وار  ** کشتی بی‌دست و پا را در بحار 
  • صد هزاران دارو اندر وی نهان  ** زانک هر دارو بروید زو چنان 
  • جان هر دری دل هر دانه‌ای  ** می‌رود در جو چو داروخانه‌ای 
  • زو یتیمان زمین را پرورش  ** بستگان خشک را از وی روش  215
  • چون نماند مایه‌اش تیره شود  ** هم‌چو ما اندر زمین خیره شود 
  • استعانت آب از حق جل جلاله بعد از تیره شدن 
  • ناله از باطن برآرد کای خدا  ** آنچ دادی دادم و ماندم گدا 
  • ریختم سرمایه بر پاک و پلید  ** ای شه سرمایه‌ده هل من مزید 
  • ابر را گوید ببر جای خوشش  ** هم تو خورشیدا به بالا بر کشش 
  • راههای مختلف می‌راندش  ** تا رساند سوی بحر بی‌حدش  220
  • خود غرض زین آب جان اولیاست  ** کو غسول تیرگیهای شماست 
  • چون شود تیره ز غدر اهل فرش  ** باز گردد سوی پاکی بخش عرش 
  • باز آرد زان طرف دامن کشان  ** از طهارات محیط او درسشان 
  • ز اختلاط خلق یاید اعتدال ** آن اسفر جوید که ارحنا یا بلال
  • ای بلال خوش نوای خوش صهیل ** میذنه بر رو بزن طبل رحیل 225
  • جان سفر رفت و بددن اندر قیام ** وقت رجعت زین سبب گوید سلام
  • از تیمم وا رهاند جمله را ** وز تحری طالبان قبله را
  • این مثل چون واسطه‌ست اندر کلام  ** واسطه شرطست بهر فهم عام 
  • اندر آتش کی رود بی‌واسطه  ** جز سمندر کو رهید از رابطه 
  • واسطه‌ی حمام باید مر ترا  ** تا ز آتش خوش کنی تو طبع را  230
  • چون نتانی شد در آتش چون خلیل  ** گشت حمامت رسول آبت دلیل