English    Türkçe    فارسی   

5
1888-1937

  • من سر هر ماه سه روز ای صنم  ** بی‌گمان باید که دیوانه شوم 
  • هین که امروز اول سه روزه است  ** روز پیروزست نه پیروزه است 
  • هر دلی که اندر غم شه می‌بود  ** دم به دم او را سر مه می‌بود  1890
  • قصه‌ی محمود و اوصاف ایاز  ** چون شدم دیوانه رفت اکنون ز ساز 
  • بیان آنک آنچ بیان کرده می‌شود صورت قصه است وانگه آن صورتیست کی در خورد این صورت گیرانست و درخورد آینه‌ی تصویر ایشان و از قدوسیتی کی حقیقت این قصه راست نطق را ازین تنزیل شرم می‌آید و از خجالت سر و ریش و قلم گم می‌کند و العاقل یکفیه الاشاره 
  • زانک پیلم دید هندستان به خواب  ** از خراج اومید بر ده شد خراب 
  • کیف یاتی النظم لی والقافیه  ** بعد ما ضاعت اصول العافیه 
  • ما جنون واحد لی فی الشجون  ** بل جنون فی جنون فی جنون 
  • ذاب جسمی من اشارات الکنی  ** منذ عاینت البقاء فی الفنا  1895
  • ای ایاز از عشق تو گشتم چو موی  ** ماندم از قصه تو قصه‌ی من بگوی 
  • بس فسانه‌ی عشق تو خواندم به جان  ** تو مرا که افسانه گشتستم بخوان 
  • خود تو می‌خوانی نه من ای مقتدی  ** من که طورم تو موسی وین صدا 
  • کوه بیچاره چه داند گفت چیست  ** زانک موسی می‌بداند که تهیست 
  • کوه می‌داند به قدر خویشتن  ** اندکی دارد ز لطف روح تن  1900
  • تن چو اصطرلاب باشد ز احتساب  ** آیتی از روح هم‌چون آفتاب 
  • آن منجم چون نباشد چشم‌تیز  ** شرط باشد مرد اصطرلاب‌ریز 
  • تا صطرلابی کند از بهر او  ** تا برد از حالت خورشید بو 
  • جان کز اصطرلاب جوید او صواب  ** چه قدر داند ز چرخ و آفتاب 
  • تو که ز اصطرب دیده بنگری  ** درجهان دیدن یقین بس قاصری  1905
  • تو جهان را قدر دیده دیده‌ای  ** کو جهان سبلت چرا مالیده‌ای 
  • عارفان را سرمه‌ای هست آن بجوی  ** تا که دریا گردد این چشم چو جوی 
  • ذره‌ای از عقل و هوش ار با منست  ** این چه سودا و پریشان گفتنست 
  • چونک مغز من ز عقل و هش تهیست  ** پس گناه من درین تخلیط چیست 
  • نه گناه اوراست که عقلم ببرد  ** عقل جمله‌ی عاقلان پیشش بمرد  1910
  • یا مجیر العقل فتان الحجی  ** ما سواک للعقول مرتجی 
  • ما اشتهیت العقل مذ جننتنی  ** ما حسدت الحسن مذ زینتنی 
  • هل جنونی فی هواک مستطاب  ** قل بلی والله یجزیک الثواب 
  • گر بتازی گوید او ور پارسی  ** گوش و هوشی کو که در فهمش رسی 
  • باده‌ی او درخور هر هوش نیست  ** حلقه‌ی او سخره‌ی هر گوش نیست  1915
  • باز دیگر آمدم دیوانه‌وار  ** رو رو ای جان زود زنجیری بیار 
  • غیر آن زنجیر زلف دلبرم  ** گر دو صد زنجیر آری بردرم 
  • حکمت نظر کردن در چارق و پوستین کی فلینظر الانسان مم خلق 
  • بازگردان قصه‌ی عشق ایاز  ** که آن یکی گنجیست مالامال راز 
  • می‌رود هر روز در حجره‌ی برین  ** تا ببیند چارقی با پوستین 
  • زانک هستی سخت مستی آورد  ** عقل از سر شرم از دل می‌برد  1920
  • صد هزاران قرن پیشین را همین  ** مستی هستی بزد ره زین کمین 
  • شد عزرائیلی ازین مستی بلیس  ** که چرا آدم شود بر من رئیس 
  • خواجه‌ام من نیز و خواجه‌زاده‌ام  ** صد هنر را قابل و آماده‌ام 
  • در هنر من از کسی کم نیستم  ** تا به خدمت پیش دشمن بیستم 
  • من ز آتش زاده‌ام او از وحل  ** پیش آتش مر وحل را چه محل  1925
  • او کجا بود اندر آن دوری که من  ** صدر عالم بودم و فخر زمن 
  • خلق الجان من مارج من نار و قوله تعالی فی حق ابلیس انه کان من الجن ففسق 
  • شعله می‌زد آتش جان سفیه  ** که آتشی بود الولد سر ابیه 
  • نه غلط گفتم که بد قهر خدا  ** علتی را پیش آوردن چرا 
  • کار بی‌علت مبرا از علل  ** مستمر و مستقرست از ازل 
  • در کمال صنع پاک مستحث  ** علت حادث چه گنجد یا حدث  1930
  • سر آب چه بود آب ما صنع اوست  ** صنع مغزست و آب صورت چو پوست 
  • عشق دان ای فندق تن دوستت  ** جانت جوید مغز و کوبد پوستت 
  • دوزخی که پوست باشد دوستش  ** داد بدلنا جلودا پوستش 
  • معنی و مغزت بر آتش حاکمست  ** لیک آتش را قشورت هیزمست 
  • کوزه‌ی چوبین که در وی آب جوست  ** قدرت آتش همه بر ظرف اوست  1935
  • معنی انسان بر آتش مالکست  ** مالک دوزخ درو کی هالکست 
  • پس میفزا تو بدن معنی فزا  ** تا چو مالک باشی آتش را کیا