English    Türkçe    فارسی   

5
2079-2128

  • باز می‌گشتند سوی شهریار  ** پر ز گرد و روی زرد و شرمسار 
  • بازگشتن نمامان از حجره‌ی ایاز به سوی شاه توبره تهی و خجل هم‌چون بدگمانان در حق انبیا علیهم‌السلام بر وقت ظهور برائت و پاکی ایشان کی یوم تبیض وجوه و تسود وجوه و قوله تری الذین کذبوا علی الله وجوههم مسودة 
  • شاه قاصد گفت هین احوال چیست  ** که بغلتان از زر و همیان تهیست  2080
  • ور نهان کردید دینار و تسو  ** فر شادی در رخ و رخسار کو 
  • گرچه پنهان بیخ هر بیخ آورست  ** برگ سیماهم وجوهم اخضرست 
  • آنچ خورد آن بیخ از زهر و ز قند  ** نک منادی می‌کند شاخ بلند 
  • بیخ اگر بی‌برگ و از مایه تهیست  ** برگهای سبز اندر شاخ چیست 
  • بر زبان بیخ گل مهری نهد  ** شاخ دست و پا گواهی می‌دهد  2085
  • آن امینان جمله در عذر آمدند  ** هم‌چو سایه پیش مه ساجد شدند 
  • عذر آن گرمی و لاف و ما و من  ** پیش شه رفتند با تیغ و کفن 
  • از خجالت جمله انگشتان گزان  ** هر یکی می‌گفت کای شاه جهان 
  • گر بریزی خون حلالستت حلال  ** ور ببخشی هست انعام و نوال 
  • کرده‌ایم آنها که از ما می‌سزید  ** تا چه فرمایی تو ای شاه مجید  2090
  • گر ببخشی جرم ما ای دل‌فروز  ** شب شبیها کرده باشد روز روز 
  • گر ببخشی یافت نومیدی گشاد  ** ورنه صد چون ما فدای شاه باد 
  • گفت شه نه این نواز و این گداز  ** من نخواهم کرد هست آن ایاز 
  • حواله کردن پادشاه قبول و توبه‌ی نمامان و حجره گشایان و سزا دادن ایشان با ایاز کی یعنی این جنایت بر عرض او رفته است 
  • این جنایت بر تن و عرض ویست  ** زخم بر رگهای آن نیکوپیست 
  • گرچه نفس واحدیم از روی جان  ** ظاهرا دورم ازین سود و زیان  2095
  • تهمتی بر بنده شه را عار نیست  ** جز مزید حلم و استظهار نیست 
  • متهم را شاه چون قارون کند  ** بی‌گنه را تو نظر کن چون کند 
  • شاه را غافل مدان از کار کس  ** مانع اظهار آن حلمست و بس 
  • من هنا یشفع به پیش علم او  ** لا ابالی‌وار الا حلم او 
  • آن گنه اول ز حلمش می‌جهد  ** ورنه هیبت آن مجالش کی دهد  2100
  • خونبهای جرم نفس قاتله  ** هست بر حلمش دیت بر عاقله 
  • مست و بی‌خود نفس ما زان حلم بود  ** دیو در مستی کلاه از وی ربود 
  • گرنه ساقی حلم بودی باده‌ریز  ** دیو با آدم کجا کردی ستیز 
  • گاه علم آدم ملایک را کی بود  ** اوستاد علم و نقاد نقود 
  • چونک در جنت شراب حلم خورد  ** شد ز یک بازی شیطان روی زرد  2105
  • آن بلادرهای تعلیم ودود  ** زیرک و دانا و چستش کرده بود 
  • باز آن افیون حلم سخت او  ** دزد را آورد سوی رخت او 
  • عقل آید سوی حلمش مستجیر  ** ساقیم تو بوده‌ای دستم بگیر 
  • فرمودن شاه ایاز را کی اختیار کن از عفو و مکافات کی از عدل و لطف هر چه کنی اینجا صوابست و در هر یکی مصلحتهاست کی در عدل هزار لطف هست درج و لکم فی القصاص حیوة آنکس کی کراهت می‌دارد قصاص را درین یک حیات قاتل نظر می‌کند و در صد هزار حیات کی معصوم و محقون خواهند شدن در حصن بیم سیاست نمی‌نگرد 
  • کن میان مجرمان حکم ای ایاز  ** ای ایاز پاک با صد احتراز 
  • گر دو صد بارت بجوشم در عمل  ** در کف جوشت نیابم یک دغل  2110
  • ز امتحان شرمنده خلقی بی‌شمار  ** امتحانها از تو جمله شرمسار 
  • بحر بی‌قعرست تنها علم نیست  ** کوه و صد کوهست این خود حلم نیست 
  • گفت من دانم عطای تست این  ** ورنه من آن چارقم و آن پوستین 
  • بهر آن پیغامبر این را شرح ساخت  ** هر که خود بشناخت یزدان را شناخت 
  • چارقت نطفه‌ست و خونت پوستین  ** باقی ای خواجه عطای اوست این  2115
  • بهر آن دادست تا جویی دگر  ** تو مگو که نیستش جز این قدر 
  • زان نماید چند سیب آن باغبان  ** تا بدانی نخل و دخل بوستان 
  • کف گندم زان دهد خریار را  ** تا بداند گندم انبار را 
  • نکته‌ای زان شرح گوید اوستاد  ** تا شناسی علم او را مستزاد 
  • ور بگویی خود همینش بود و بس  ** دورت اندازد چنانک از ریش خس  2120
  • ای ایاز اکنون بیا و داده ده  ** داد نادر در جهان بنیاد نه 
  • مجرمانت مستحق کشتن‌اند  ** وز طمع بر عفو و حلمت می‌تنند 
  • تا که رحمت غالب آید یا غضب  ** آب کوثر غالب آید یا لهب 
  • از پی مردم‌ربایی هر دو هست  ** شاخ حلم و خشم از عهد الست 
  • بهر این لفظ الست مستبین  ** نفی و اثباتست در لفظی قرین  2125
  • زانک استفهام اثباتیست این  ** لیک در وی لفظ لیس شد قرین 
  • ترک کن تا ماند این تقریر خام  ** کاسه‌ی خاصان منه بر خوان عام 
  • قهر و لطفی چون صبا و چون وبا  ** آن یکی آهن‌ربا وین که‌ربا