English    Türkçe    فارسی   

5
2112-2161

  • بحر بی‌قعرست تنها علم نیست  ** کوه و صد کوهست این خود حلم نیست 
  • گفت من دانم عطای تست این  ** ورنه من آن چارقم و آن پوستین 
  • بهر آن پیغامبر این را شرح ساخت  ** هر که خود بشناخت یزدان را شناخت 
  • چارقت نطفه‌ست و خونت پوستین  ** باقی ای خواجه عطای اوست این  2115
  • بهر آن دادست تا جویی دگر  ** تو مگو که نیستش جز این قدر 
  • زان نماید چند سیب آن باغبان  ** تا بدانی نخل و دخل بوستان 
  • کف گندم زان دهد خریار را  ** تا بداند گندم انبار را 
  • نکته‌ای زان شرح گوید اوستاد  ** تا شناسی علم او را مستزاد 
  • ور بگویی خود همینش بود و بس  ** دورت اندازد چنانک از ریش خس  2120
  • ای ایاز اکنون بیا و داده ده  ** داد نادر در جهان بنیاد نه 
  • مجرمانت مستحق کشتن‌اند  ** وز طمع بر عفو و حلمت می‌تنند 
  • تا که رحمت غالب آید یا غضب  ** آب کوثر غالب آید یا لهب 
  • از پی مردم‌ربایی هر دو هست  ** شاخ حلم و خشم از عهد الست 
  • بهر این لفظ الست مستبین  ** نفی و اثباتست در لفظی قرین  2125
  • زانک استفهام اثباتیست این  ** لیک در وی لفظ لیس شد قرین 
  • ترک کن تا ماند این تقریر خام  ** کاسه‌ی خاصان منه بر خوان عام 
  • قهر و لطفی چون صبا و چون وبا  ** آن یکی آهن‌ربا وین که‌ربا 
  • می‌کشد حق راستان را تا رشد  ** قسم باطل باطلان را می‌کشد 
  • معده حلوایی بود حلوا کشد  ** معده صفرایی بود سرکا کشد  2130
  • فرش سوزان سردی از جالس برد  ** فرش افسرده حرارت را خورد 
  • دوست بینی از تو رحمت می‌جهد  ** خصم بینی از تو سطوت می‌جهد 
  • ای ایاز این کار را زوتر گزار  ** زانک نوعی انتقامست انتظار 
  • تعجیل فرمودن پادشاه ایاز را کی زود این حکم را به فیصل رسان و منتظر مدار و ایام بیننا مگو کی الانتظار موت الاحمر و جواب گفتن ایاز شاه را 
  • گفت ای شه جملگی فرمان تراست  ** با وجود آفتاب اختر فناست 
  • زهره کی بود یا عطارد یا شهاب  ** کو برون آید به پیش آفتاب  2135
  • گر ز دلق و پوستین بگذشتمی  ** کی چنین تخم ملامت کشتمی 
  • قفل کردن بر در حجره چه بود  ** در میان صد خیالیی حسود 
  • دست در کرده درون آب جو  ** هر یکی زیشان کلوخ خشک‌جو 
  • پس کلوخ خشک در جو کی بود  ** ماهیی با آب عاصی کی شود 
  • بر من مسکین جفا دارند ظن  ** که وفا را شرم می‌آید ز من  2140
  • گر نبودی زحمت نامحرمی  ** چند حرفی از وفا واگفتمی 
  • چون جهانی شبهت و اشکال‌جوست  ** حرف می‌رانیم ما بیرون پوست 
  • گر تو خود را بشکنی مغزی شوی  ** داستان مغز نغزی بشنوی 
  • جوز را در پوستها آوازهاست  ** مغز و روغن را خود آوازی کجاست 
  • دارد آوازی نه اندر خورد گوش  ** هست آوازش نهان در گوش نوش  2145
  • گرنه خوش‌آوازی مغزی بود  ** ژغژغ آواز قشری کی شنود 
  • ژغژغ آن زان تحمل می‌کنی  ** تا که خاموشانه بر مغزی زنی 
  • چند گاهی بی‌لب و بی‌گوش شو  ** وانگهان چون لب حریف نوش شو 
  • چند گفتی نظم و نثر و راز فاش  ** خواجه یک روز امتحان کن گنگ باش 
  • حکایت در تقریر این سخن کی چندین گاه گفت ذکر را آزمودیم مدتی صبر و خاموشی را بیازماییم 
  • چند پختی تلخ و تیز و شورگز  ** این یکی بار امتحان شیرین بپز  2150
  • آن یکی را در قیامت ز انتباه  ** در کف آید نامه‌ی عصیان سیاه 
  • سرسیه چون نامه‌های تعزیه  ** پر معاصی متن نامه و حاشیه 
  • جمله فسق و معصیت بد یک سری  ** هم‌چو دارالحرب پر از کافری 
  • آنچنان نامه‌ی پلید پر وبال  ** در یمین ناید درآید در شمال 
  • خود همین‌جا نامه‌ی خود را ببین  ** دست چپ را شاید آن یا در یمین  2155
  • موزه‌ی چپ کفش چپ هم در دکان  ** آن چپ دانیش پیش از امتحان 
  • چون نباشی راست می‌دان که چپی  ** هست پیدا نعره‌ی شیر و کپی 
  • آنک گل را شاهد و خوش‌بو کند  ** هر چپی را راست فضل او کند 
  • هر شمالی را یمینی او دهد  ** بحر را ماء معینی او دهد 
  • گر چپی با حضرت او راست باش  ** تا ببینی دست‌برد لطفهاش  2160
  • تو روا داری که این نامه‌ی مهین  ** بگذرد از چپ در آید در یمین