English    Türkçe    فارسی   

5
2306-2355

  • حق بدید آن جمله را نادیده کرد  ** تا نگردم در فضیحت روی‌زرد 
  • باز رحمت پوستین دوزیم کرد  ** توبه‌ی شیرین چو جان روزیم کرد 
  • هر چه کردم جمله ناکرده گرفت  ** طاعت ناکرده آورده گرفت 
  • هم‌چو سرو و سوسنم آزاد کرد  ** هم‌چو بخت و دولتم دلشاد کرد 
  • نام من در نامه‌ی پاکان نوشت  ** دوزخی بودم ببخشیدم بهشت  2310
  • آه کردم چون رسن شد آه من  ** گشت آویزان رسن در چاه من 
  • آن رسن بگرفتم و بیرون شدم  ** شاد و زفت و فربه و گلگون شدم 
  • در بن چاهی همی‌بودم زبون  ** در همه عالم نمی‌گنجم کنون 
  • آفرینها بر تو بادا ای خدا  ** ناگهان کردی مرا از غم جدا 
  • گر سر هر موی من یابد زبان  ** شکرهای تو نیاید در بیان  2315
  • می‌زنم نعره درین روضه و عیون  ** خلق را یا لیت قومی یعلمون 
  • باز خواندن شه‌زاده نصوح را از بهر دلاکی بعد از استحکام توبه و قبول توبه و بهانه کردن او و دفع گفتن 
  • بعد از آن آمد کسی کز مرحمت  ** دختر سلطان ما می‌خواندت 
  • دختر شاهت همی‌خواند بیا  ** تا سرش شویی کنون ای پارسا 
  • جز تو دلاکی نمی‌خواهد دلش  ** که بمالد یا بشوید با گلش 
  • گفت رو رو دست من بی‌کار شد  ** وین نصوح تو کنون بیمار شد  2320
  • رو کسی دیگر بجو اشتاب و تفت  ** که مرا والله دست از کار رفت 
  • با دل خود گفت کز حد رفت جرم  ** از دل من کی رود آن ترس و گرم 
  • من بمردم یک ره و باز آمدم  ** من چشیدم تلخی مرگ و عدم 
  • توبه‌ای کردم حقیقت با خدا  ** نشکنم تا جان شدن از تن جدا 
  • بعد آن محنت کرا بار دگر  ** پا رود سوی خطر الا که خر  2325
  • حکایت در بیان آنک کسی توبه کند و پشیمان شود و باز آن پشیمانیها را فراموش کند و آزموده را باز آزماید در خسارت ابد افتد چون توبه‌ی او را ثباتی و قوتی و حلاوتی و قبولی مدد نرسد چون درخت بی‌بیخ هر روز زردتر و خشک‌تر نعوذ بالله 
  • گازری بود و مر او را یک خری  ** پشت ریش اشکم تهی و لاغری 
  • در میان سنگ لاخ بی‌گیاه  ** روز تا شب بی‌نوا و بی‌پناه 
  • بهر خوردن جز که آب آنجا نبود  ** روز و شب بد خر در آن کور و کبود 
  • آن حوالی نیستان و بیشه بود  ** شیر بود آنجا که صیدش پیشه بود 
  • شیر را با پیل نر جنگ اوفتاد  ** خسته شد آن شیر و ماند از اصطیاد  2330
  • مدتی وا ماند زان ضعف از شکار  ** بی‌نوا ماندند دد از چاشت‌خوار 
  • زانک باقی‌خوار شیر ایشان بدند  ** شیر چون رنجور شد تنگ آمدند 
  • شیر یک روباه را فرمود رو  ** مر خری را بهر من صیاد شو 
  • گر خری یابی به گرد مرغزار  ** رو فسونش خوان فریبانش بیار 
  • چون بیابم قوتی از گوشت خر  ** پس بگیرم بعد از آن صیدی دگر  2335
  • اندکی من می‌خورم باقی شما  ** من سبب باشم شما را در نوا 
  • یا خری یا گاو بهر من بجوی  ** زان فسونهایی که می‌دانی بگوی 
  • از فسون و از سخنهای خوشش  ** از سرش بیرون کن و اینجا کشش 
  • تشبیه کردن قطب کی عارف واصلست در اجری دادن خلق از قوت مغفرت و رحمت بر مراتبی کی حقش الهام دهد و تمثیل بشیر که دد اجری خوار و باقی خوار ویند بر مراتب قرب ایشان بشیر نه قرب مکانی بلک قرب صفتی و تفاصیل این بسیارست والله الهادی 
  • قطب شیر و صید کردن کار او  ** باقیان این خلق باقی‌خوار او 
  • تا توانی در رضای قطب کوش  ** تا قوی گردد کند صید وحوش  2340
  • چو برنجد بی‌نوا مانند خلق  ** کز کف عقلست جمله رزق حلق 
  • زانک وجد حلق باقی خورد اوست  ** این نگه دار ار دل تو صیدجوست 
  • او چو عقل و خلق چون اعضا و تن  ** بسته‌ی عقلست تدبیر بدن 
  • ضعف قطب از تن بود از روح نی  ** ضعف در کشتی بود در نوح نی 
  • قطب آن باشد که گرد خود تند  ** گردش افلاک گرد او بود  2345
  • یاریی ده در مرمه‌ی کشتی‌اش  ** گر غلام خاص و بنده گشتی‌اش 
  • یاریت در تو فزاید نه اندرو  ** گفت حق ان تنصروا الله تنصروا 
  • هم‌چو روبه صید گیر و کن فداش  ** تا عوض گیری هزاران صید بیش 
  • روبهانه باشد آن صید مرید  ** مرده گیرد صید کفتار مرید 
  • مرده پیش او کشی زنده شود  ** چرک در پالیز روینده شود  2350
  • گفت روبه شیر را خدمت کنم  ** حیله‌ها سازم ز عقلش بر کنم 
  • حیله و افسونگری کار منست  ** کار من دستان و از ره بردنست 
  • از سر که جانب جو می‌شتافت  ** آن خر مسکین لاغر را بیافت 
  • پس سلام گرم کرد و پیش رفت  ** پیش آن ساده دل درویش رفت 
  • گفت چونی اندرین صحرای خشک  ** در میان سنگ لاخ و جای خشک  2355