English    Türkçe    فارسی   

5
234-283

  • چون نماند واسطه‌ی تن بی‌حجاب  ** هم‌چو موسی نور مه یابد ز جیب 
  • این هنرها آب را هم شاهدست  ** که اندرونش پر ز لطف ایزدست  235
  • گواهی فعل و قول بیرونی بر ضمیر و نور اندرونی 
  • فعل و قول آمد گواهان ضمیر  ** زین دو بر باطن تو استدلال گیر 
  • چون ندارد سیر سرت در درون  ** بنگر اندر بول رنجور از برون 
  • فعل و قول آن بول رنجوران بود  ** که طبیب جسم را برهان بود 
  • وآن طبیب روح در جانش رود  ** وز ره جان اندر ایمانش رود 
  • حاجتش ناید به فعل و قول خوب  ** احذروهم هم جواسیس القلوب  240
  • این گواه فعل و قول از وی بجو  ** کو به دریا نیست واصل هم‌چو جو 
  • در بیان آنک نور خود از اندرون شخص منور بی‌آنک فعلی و قولی بیان کند گواهی دهد بر نور وی در بیان آنک آن‌نور خود را از اندرون سر عارف ظاهر کند بر خلقان بی‌فعل عارف و بی‌قول عارف افزون از آنک به قول و فعل او ظاهر شود چنانک آفتاب بلند شود بانگ خروس و اعلام مذن و علامات دیگر حاجت نیاید 
  • لیک نور سالکی کز حد گذشت  ** نور او پر شد بیابانها و دشت 
  • شاهدی‌اش فارغ آمد از شهود  ** وز تکلفها و جانبازی و جود 
  • نور آن گوهر چو بیرون تافتست  ** زین تسلسها فراغت یافتست 
  • پس مجو از وی گواه فعل و گفت  ** که ازو هر دو جهان چون گل شکفت  245
  • این گواهی چیست اظهار نهان  ** خواه قول و خواه فعل و غیر آن 
  • که عرض اظهار سر جوهرست  ** وصف باقی وین عرض بر معبرست 
  • این نشان زر نماند بر محک  ** زر بماند نیک نام و بی ز شک 
  • این صلات و این جهاد و این صیام  ** هم نماند جان بماند نیک‌نام 
  • جان چنین افعال و اقوالی نمود  ** بر محک امر جوهر را بسود  250
  • که اعتقادم راستست اینک گواه  ** لیک هست اندر گواهان اشتباه 
  • تزکیه باید گواهان را بدان  ** تزکیش صدقی که موقوفی بدان 
  • حفظ لفظ اندر گواه قولیست  ** حفظ عهد اندر گواه فعلیست 
  • گر گواه قول کژ گوید ردست  ** ور گواه فعل کژ پوید ردست 
  • قول و فعل بی‌تناقض بایدت  ** تا قبول اندر زمان بیش آیدت  255
  • سعیکم شتی تناقض اندرید  ** روز می‌دوزید شب بر می‌درید 
  • پس گواهی با تناقض کی شنود  ** یا مگر حلمی کند از لطف خود 
  • فعل و قول اظهار سرست و ضمیر  ** هر دو پیدا می‌کند سر ستیر 
  • چون گواهت تزکیه شد شد قبول  ** ورنه محبوس است اندر مول مول 
  • تا تو بستیزی ستیزند ای حرون  ** فانتظرهم انهم منتظرون  260
  • عرضه کردن مصطفی علیه‌السلام شهادت را بر مهمان خویش 
  • این سخن پایان ندارد مصطفی  ** عرضه کرد ایمان و پذرفت آن فتی 
  • آن شهادت را که فرخ بوده است  ** بندهای بسته را بگشوده است 
  • گشت مؤمن گفت او را مصطفی  ** که امشبان هم باش تو مهمان ما 
  • گفت والله تا ابد ضیف توم  ** هر کجا باشم بهر جا که روم 
  • زنده کرده و معتق و دربان تو  ** این جهان و آن جهان بر خوان تو  265
  • هر که بگزیند جزین بگزیده خوان  ** عاقبت درد گلویش ز استخوان 
  • هر که سوی خوان غیر تو رود  ** دیو با او دان که هم‌کاسه بود 
  • هر که از همسایگی تو رود  ** دیو بی‌شکی که همسایه‌ش شود 
  • ور رود بی‌تو سفر او دوردست  ** دیو بد همراه و هم‌سفره‌ی ویست 
  • ور نشیند بر سر اسپ شریف  ** حاسد ماهست دیو او را ردیف  270
  • ور بچه گیرد ازو شهناز او  ** دیو در نسلش بود انباز او 
  • در نبی شارکهم گفتست حق  ** هم در اموال و در اولاد ای شفق 
  • گفت پیغامبر ز غیب این را جلی  ** در مقالات نوادر با علی 
  • یا رسول‌الله رسالت را تمام  ** تو نمودی هم‌چو شمس بی‌غمام 
  • این که تو کردی دو صد مادر نکرد  ** عیسی از افسونش با عازر نکرد  275
  • از تو جانم از اجل نک جان ببرد  ** عازر ار شد زنده زان دم باز مرد 
  • گشت مهمان رسول آن شب عرب  ** شیر یک بز نیمه خورد و بست لب 
  • کرد الحاحش بخور شیر و رقاق  ** گفت گشتم سیر والله بی‌نفاق 
  • این تکلف نیست نی ناموس و فن  ** سیرتر گشتم از آنک دوش من 
  • در عجب ماندند جمله اهل بیت  ** پر شد این قندیل زین یک قطره زیت  280
  • آنچ قوت مرغ بابیلی بود  ** سیری معده‌ی چنین پیلی شود 
  • فجفجه افتاد اندر مرد و زن  ** قدر پشه می‌خورد آن پیل‌تن 
  • حرص و وهم کافری سرزیر شد  ** اژدها از قوت موری سیر شد