English    Türkçe    فارسی   

5
2357-2406

  • شکر گویم دوست را در خیر و شر  ** زانک هست اندر قضا از بد بتر 
  • چونک قسام اوست کفر آمد گله  ** صبر باید صبر مفتاح الصله 
  • غیر حق جمله عدواند اوست دوست  ** با عدو از دوست شکوت کی نکوست 
  • تا دهد دوغم نخواهم انگبین  ** زانک هر نعمت غمی دارد قرین  2360
  • حکایت دیدن خر هیزم‌فروش با نوایی اسپان تازی را بر آخر خاص و تمنا بردن آن دولت را در موعظه‌ی آنک تمنا نباید بردن الا مغفرت و عنایت و هدایت کی اگر در صد لون رنجی چون لذت مغفرت بود همه شیرین شود باقی هر دولتی کی آن را ناآزموده تمنی می‌بری با آن رنجی قرینست کی آن را نمی‌بینی چنانک از هر دامی دانه پیدا بود و فخ پنهان تو درین یک دام مانده‌ای تمنی می‌بری کی کاشکی با آن دانه‌ها رفتمی پنداری کی آن دانه‌ها بی‌دامست 
  • بود سقایی مرورا یک خری  ** گشته از محنت دو تا چون چنبری 
  • پشتش از بار گران صد جای ریش  ** عاشق و جویان روز مرگ خویش 
  • جو کجا از کاه خشک او سیر نی  ** در عقب زخمی و سیخی آهنی 
  • میر آخر دید او را رحم کرد  ** که آشنای صاحب خر بود مرد 
  • پس سلامش کرد و پرسیدش ز حال  ** کز چه این خر گشت دوتا هم‌چو دال  2365
  • گفت از درویشی و تقصیر من  ** که نمی‌یابد خود این بسته‌دهن 
  • گفت بسپارش به من تو روز چند  ** تا شود در آخر شه زورمند 
  • خر بدو بسپرد و آن رحمت‌پرست  ** در میان آخر سلطانش بست 
  • خر ز هر سو مرکب تازی بدید  ** با نوا و فربه و خوب و جدید 
  • زیر پاشان روفته آبی زده  ** که به وقت وجو به هنگام آمده  2370
  • خارش و مالش مر اسپان را بدید  ** پوز بالا کرد کای رب مجید 
  • نه که مخلوق توم گیرم خرم  ** از چه زار و پشت ریش و لاغرم 
  • شب ز درد پشت و از جوع شکم  ** آرزومندم به مردن دم به دم 
  • حال این اسپان چنین خوش با نوا  ** من چه مخصوصم به تعذیب و بلا 
  • ناگهان آوازه‌ی پیگار شد  ** تازیان را وقت زین و کار شد  2375
  • زخمهای تیر خوردند از عدو  ** رفت پیکانها دریشان سو به سو 
  • از غزا باز آمدند آن تازیان  ** اندر آخر جمله افتاده ستان 
  • پایهاشان بسته محکم با نوار  ** نعلبندان ایستاده بر قطار 
  • می‌شکافیدند تن‌هاشان بنیش  ** تا برون آرند پیکانها ز ریش 
  • آن خر آن را دید و می‌گفت ای خدا  ** من به فقر و عافیت دادم رضا  2380
  • زان نوا بیزارم و زان زخم زشت  ** هرکه خواهد عافیت دنیا بهشت 
  • ناپسندیدن روباه گفتن خر را کی من راضیم به قسمت 
  • گفت روبه جستن رزق حلال  ** فرض باشد از برای امتثال 
  • عالم اسباب و چیزی بی‌سبب  ** می‌نباید پس مهم باشد طلب 
  • وابتغوا من فضل الله است امر  ** تا نباید غصب کردن هم‌چو نمر 
  • گفت پیغامبر که بر رزق ای فتی  ** در فرو بسته‌ست و بر در قفلها  2385
  • جنبش و آمد شد ما و اکتساب  ** هست مفتاحی بر آن قفل و حجاب 
  • بی‌کلید این در گشادن راه نیست  ** بی‌طلب نان سنت الله نیست 
  • جواب گفتن خر روباه را 
  • گفت از ضعف توکل باشد آن  ** ورنه بدهد نان کسی که داد جان 
  • هر که جوید پادشاهی و ظفر  ** کم نیاید لقمه‌ی نان ای پسر 
  • دام و دد جمله همه اکال رزق  ** نه پی کسپ‌اند نه حمال رزق  2390
  • جمله را رزاق روزی می‌دهد  ** قسمت هر یک به پیشش می‌نهد 
  • رزق آید پیش هر که صبر جست  ** رنج کوششها ز بی‌صبری تست 
  • جواب گفتن روبه خر را 
  • گفت روبه آن توکل نادرست  ** کم کسی اندر توکل ماهرست 
  • گرد نادر گشتن از نادانی است  ** هر کسی را کی ره سلطانی است 
  • چون قناعت را پیمبر گنج گفت  ** هر کسی را کی رسد گنج نهفت  2395
  • حد خود بشناس و بر بالا مپر  ** تا نیفتی در نشیب شور و شر 
  • جواب گفتن خر روباه را 
  • گفت این معکوس می‌گویی بدان  ** شور و شر از طمع آید سوی جان 
  • از قناعت هیچ کس بی‌جان نشد  ** از حریصی هیچ کس سلطان نشد 
  • نان ز خوکان و سگان نبود دریغ  ** کسپ مردم نیست این باران و میغ 
  • آنچنان که عاشقی بر زرق زار  ** هست عاشق رزق هم بر رزق‌خوار  2400
  • در تقریر معنی توکل حکایت آن زاهد کی توکل را امتحان می‌کرد از میان اسباب و شهر برون آمد و از قوارع و ره‌گذر خلق دور شد و ببن کوهی مهجوری مفقودی در غایت گرسنگی سر بر سر سنگی نهاد و خفت و با خود گفت توکل کردم بر سبب‌سازی و رزاقی تو و از اسباب منقطع شدم تا ببینم سببیت توکل را 
  • آن یکی زاهد شنود از مصطفی  ** که یقین آید به جان رزق از خدا 
  • گر بخواهی ور نخواهی رزق تو  ** پیش تو آید دوان از عشق تو 
  • از برای امتحان آن مرد رفت  ** در بیابان نزد کوهی خفت تفت 
  • که ببینم رزق می‌آید به من  ** تا قوی گردد مرا در رزق ظن 
  • کاروانی راه گم کرد و کشید  ** سوی کوه آن ممتحن را خفته دید  2405
  • گفت این مرد این طرف چونست عور  ** در بیابان از ره و از شهر دور